Friday, February 6, 2015

کتابهای چاپ شده محمد احسان . مهیا .







بسم االله الرحمن الرحیم
تقریظ


سپاس می گوئیم الله "ج" را که عزت داد علم واهل آنرا درهمه زمانه ها ، شریف وعزیزساخت آنها را در همه جاها . ذاتی که  دراول وهله ازآنچه وحی کرد بالای بنده اش فرمان داد به خواندن وتعلیم ونقل آن بواسطه ای قلم. عظیم الشأن خدایی که سوال ودرخواست علم را قبل ازقول وعمل تعلیم داد. به فراگیری علم فراخواند پیش ازطلب آمرزش . مقدس ومنزه علیم وحکیمی که طیف علمارا به وحدانیت وقیام به قسط  وعدل خویش بالای مردم شاهد وگواه قرار داد.
مهربان رحیمی که افاضه کرد بالای مان همه نعمت های جزیل وجسیم خود را که ارگر درهمه عمر مصروف ومشغول سپاسگذاری وتشکری از یکی آنها بشویم ولو درظاهر کوچک واندک هم باشد بدر نخواهیم رفت.
افاضه خیرباشد بالای بهترین مخلوقات محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم که امانت الاهی را ( دین وعلم ) آنست بگونه ای احسن آن برای امت رسانید.
اداء کرد رسالت خویش را ونصیحت کرد امت را به خوبترین نصیحت . تبیین وتوضیح داد دین را به همه شئونات بشری خویش مانند قول، فعل، عمل وتقریرتا بیان کامل وتشریح سودمندی باشد برای مردم به آنچیزی که به آنها نازل شده است.
افاضه خیرباشد بالای آل اخیار وصحابه اطهار او"صلی الله علیه وسلم" که بهره مند شدند از مصاحبت ومجالست آن به حصهٔ بزرگی ازعلم ، عمل ،اخلاق ومعرفت طوریکه آنها سبقت کنندگان میادین آن بودند.
رحمت وبرکات الاهی باد بالای علمائی که با درک مسئولیت وشناخت وظیفه آسمانی شان درهمه عرصه های زندگی ازتکاپو وتحقیقات علمی دریغ نورزیدن، شب وروز بحیث علم برداران این دین هرفرد به اندازه توان بشری درخدمت قرارگرفتند. تا که این سلسله از مجتهدین آغاز یافت شخصی بحیث مجتهد وفردی هم بحیث محدّث وبرخی هم بحیث ناقل قرار گرفت. وتوانستند بحیث علماء، حکماوفقها وبه تعبیرقرآنی ربانیّون قرار گیرند . وصغارعلم را قبل از کبارآن به مردم رسانیدن.
وکوچک کوچک مسائل وموضوعات علم دین را پیش از بزرگهای آن به مردم رسانیدن . این خدمت ارزنده به حسب تقاضای زمان حالات وتطورات مختلفی داشته است. برخی بگونهٔ درس وتدریس، تعدادی هم به قسم تصنیف عدهٔ هم به رسم تألیف اسفار بزرگ. بعضی ها هم به شکل کتب ورسائل کوچک از نظرحجم در خدمت پخش ونشر دین ومردم قرار گرفتند که الله "ج" اعمال شانرا به محضرخود قبول فرموده ذخیرهٔ آخرت شان قرار دهد وما ذلک علی الله بعزیز.
شایان ذکر است که رساله ای موجود به اسم ( سه روز در راه الله"ج" ) ازجمله رسائل جمع شده توسط برادرم محمد احسان "مهیا" که خواننده عزیز را ازمسائل ابتدائی وکوچک به موضوعات بزرگ می کشاند وباعث جستجوی مسلمان به مهمات دینی اش میگردد. ابتدا تا انتهاء موضوعات ومباحث مندرج آنرا مرور کردم یگانه رسالهٔ که ازصغارعلم به کبار آن خواننده را از راه نزدیک ارائة الطریق کند همین رساله است. بناءً  باشرائطی که درتصحیح این رساله به آنها اشاره داشتم رسالهٔ خوب وارزشمندی در راه تعلیم ، تربیه ، اخلاق وهم نوائی تعلیم با تربیه خواهد بود.
ازمحضر الله "ج" مسئلت واستدعا دارم تا سعی وتلاش مخلصانهٔ برادرم محمد احسان "مهیا" را مورد قبول وپذیرش خویش قرار داده اجر وپاداش دارین نصیب حال شان ساخته توفیق مزید در راه خدمت گذاری به دین ومسلمین برای شان عطافرماید. وهو العزیز الحکیم


والسلا علیکم ورحمة الله وبرکاته
بندهٔ حقیرعبدالمتین "معتصم بالله"
خادم احادیث النبوی"ص" در دارالعلوم عالی ابوبکرالصدیق"رضی الله عنه "





مقدمه

روزی در تيلفون موبايل من يك پيام آمد به این مضمون که .
   يك نفر گفت ((سُبْحَاْنَ اللّهِ)) و بعد گفت كه ((وَالْحَمْدُلِلّهِ )) و در اخير گفت كه ((وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ )) او به مقدار هفتاد هزار 70000 ثواب در عمل نامه خود كمایي كرد . و آن شخص خود شما هستيد .
   مبارك باشد خداوند شما را توفيق به خواندن بيشتر اين تسبيح ها كند تا بيشتر شامل ثواب شويد و به ديگران هم ارسال كنيد .
   اين پيام بسيار خوشم آمد اين يك نوع دعوت دادن بود ؛ اما بدون اين كه متوجه شويد شما را شامل يك عمل نيك و شامل ثواب عظيم ميسازد.
   در نوشتن اين رساله  بنده هم كوشش نموده از همين شيوه استفاده كنم كه هم جماعت دعوت و تبليغ را به خواننده محترم اندکی  به معرفی بگیرم  و هم او را بدون اينكه متوجه شود به يك سه روز در عالم خيال ببرم و هم تمام اعمال و گفتاری كه درسه روز انجام داد ميشود وگفته ميشود به زبان خود او به خوانش بگیرم  و هم بعضي از احكام وضو ؛ احکام نماز؛ احكام نان خوردن ؛خوابيدن و چهل حديث و غيره را به او بيان كنم ولي به شكل درس مدرسه نه بلكه به شكل قصه و داستان و خود خواننده را با خود  يكجا به بررسي كشانم كه اگر با  جماعت ؛ دعوت و تبليغ بيايد براي سه روز چي چيز هاي خوب را ياد ميگيرد و چقدر  ثواب كمایي ميكند  وچي چيزي ها ی از احكام خداوند و سنت پيامبر (ص) را با خود به خانه ای  خود ميبرد كه اين بزرگترين سر مايه ای دنيایی و اوخروي به خود و فاميل اش خواهد بود.


سه روز در راه اللهu
از هنگام  ظهور اسلام تا حال علما ودانشمندان و پیشوایان  دین همیشه در این کوشش و در این فکر بوده اند که چگونه بتوانند دین را به مردم عام زمانه خویش به وجه احسن و خوبتر و آسانتر برسانند و هر عالم دین نظر به کوشش و نیت خویش کوشش کرده تا یک طریقه ای مناسب به زمانه خود را و شرایط همان وقت خویش را انتخاب کرده و به ان طریقه و شیوه سعی کرده تا مصدر خدمت به مردم مسلمان جامعه خویش گردد.
   به گونه مثال : قرآن کریم در اوایل به شکل اوراق بود و در پوست ها نوشته شده بود ولی آن را به یک کتاب جمع آوری کردند بعداً برای رسیدن قران به همه آنرا چاپ و نشر کردند و تا حالا كه چاپ و نشر ان ادامه دارد بعد علما ان را به زبان های مختلف ترجمه و تفسیر کردند تا بهتر به تمام مردم جهان برسد و بتوانند معنی ان را به زبان خودشان بدانند . 
و همچنان در مورد احادیث شریف .
   علما زیادی صرف به خاطر خدمت به دین مبین اسلام به طریقه های مختلفی کوشش  کرده اند که احادیث شریف را به دیگران و به اینده گان شان برسانند که یکی از انها امام بخاری است .
   وی با کوشش  زیاد و زحمات فراوان بیشترین احادیث صحیح را جمع کرد و انرا به شکل یک کتاب در اورد  که بنام کتاب بخاری شریف مشهور  و در نزد اکثر مسلمانان است و از ان استفاده میکنند .
    و هزار ها هزار مثال دیگر که علما به کمک خداوند متعال و نظربه شرایط همان زمان شان یک شیوه و یک طریقه خاص را طرح کرده اند تا بتوانند به دین اسلام خدمت کنند و دین را به مسلمانان و تمام عالم بشریت برسانند در شرایط کنونی جهان ما نیز برای رسانیدن دین مبین اسلام به تمام دنیا با وجود که دشمنان قسم خورده دین مبین اسلام برای جلو گیری از پخش و نشر ان دست و استین بالا کرده اند ولی باز هم هستند کسانی که برای دفع کردن دسیسه های کفار و برای خدمت به دین در کوشش  و سعی زیاد هستند چه در مسجد به صفت مولوی  و چه در مدرسه های دینی به صفت معلم و یا به صفت طالب دین و چه به طریقه اموختاندن تجوید  و قرايْت و یا حفظ قران پاک . و چه به طریقه های گوناگون  در پخش و نشر و رسانیدن دین خدمت گار هستند که خداوند همه انها را خیر و برکت بدهد و خداوند همه انها را کامیاب و سربلند در دنیا و اخرت بگرداند .
    باید یاد اورشد که راه اللهu یک راه راست است مگر خط سیر و طریقه پیمودن و  رسیدن به انجام این راه شیوه های مختلفی دارد که بعضی ها با  زحمات بیشتر و راه طولانی تر دراین مسیر قدم برمیدارند و بعضی هاکوشش دارند که راه اسان تر و نزدیک تر و بهتر ساخته تا زودتر به منزل مقصود برسند که یکی از جمله راه ها و طریقه های گوناگون شیوه دعوت و تبلیغ است .
   البته من با هیچ شیوه  دعوت واقعی اسلامی مخالفت نداشته و ازخداوند متعال کامیابی شانرا میخواهم  ولی چون کمی با این گروه ی دعوت و تبلیغ اشنای پیدا کردم و انرا امتحان کردم به نظر من این شیوه هم بسیار یک شیوه خوب و یک راه نزدیک به رسیدن به منزل مقصود است یعنی در کنار دیگر طریقه ها این طریقه نیز بسیار مفید و موثر است به همین خاطر خواستم تا برداشت و چشم دید خویش را در چارچوکات این رساله برای شما عزیزان بیان کنم .
   البته نوشته بنده با هیچ طریقه و یا گروهی طرف نیست صرف مفکوره و برداشت شخصی خویش را به مقصود اینکه مصدرخدمت به برادران مسلمانم واقع شودبه تحریر آورده ام.
قبل از اینکه علت و انگیزه نوشتن این رساله را بیان کنم بهتر است تا کمی در مورد بنیان گذار طریقه دعوت و تبلیغ و هدف و مرام دعوت و تبلیغ خیلی مختصر برایتان  یاد اور شوم .
شیوه و کار دعوت و تبلغ را شخصی بنام مولانا محمد الیاس ( ره ) بنیاد گذاشت  
((  مولانا الیاس (ره)فرزند مولانا محمد اسماعیل در سال 1303ه ق در کشور هندوستان  تولد یافت نام تاریخی وی الیاس اختر است دوران کودکی را در کاندهله و نظام الدین سپری نمود در آن زمان خاندان ایشان به تقوا و تدین معروف بودند مادر گرامیشان بی بی صفیه حافظ قرآن مجید بود او قرآن مجید را بعد از ازدواج در زمان شیرخوارگی مولانا محمد یحیی برادر بزرگتر مولانا الیاس حفظ کرده بود
مولانا الیاس نیز بر حسب عرف و رواج خاندان مانند سایر کودکان برای فراگیری قرائت قرآن مجید وارد مکتب شد و قرآن مجید را حفظ کرد
مولانا محمد الیاس از دوران کودکی نسبت به دین احساسات صحابه گونه داشت حتی شیخ الهند مولانا محمودالحسن(ره) درباره ی وی می فرمود هرگاه مولانا الیاس را می بینم به یاد صحابه می افتم
مولانا الیاس کار دعوت را در میوات شروع کرد
میوات:در جنوب دهلی منطقه ای به نام میوات قرار دارد که در آن سمت قوم (میو) زندگی می کنند مثل دیگر مناطق مرزها و محدودههای این منطقه نیز تغییراتی داشت که میوات قدیم مناطق(گورکانوه-الور-بهارات پور) و قسمتی ازمتهرا را در بر می گرفت. 
بازماندگان:
مولانا الیاس(ره)بعد از خود فقط یک فرزند پسر(مولانا محمد یوسف کاندهلوی)و یک فرزند دختر (زوجه شیخ الحدیث مولانا محمد ذکریا رحمه الله)به جا گذاشتند
(مولانا محمدالياس در 1335 در پي فوت پدر و برادرش ، مسئوليت مکتب پدرش را در بَستي نظام الدين به عهده گرفت . از اين زمان به بعد او با واقعيتهاي جديدي روبرو شد که تحولاتي اساسي در افکارش ايجاد کرد نظام الدين در ورودي منطقه ميوات قرار داشت و پدر و برادر مولانا الياس به جذب جوانان ميواتي توجه ويژه اي داشتند. اهالي ميوات ، معروف به «قوم ميو »، از ديرباز به اسلام گرويده بودنداما به دليل آميختگي زياد با پيروان آيين هندو فاصله زيادي با اسلام داشتند و در عمل بيشتر به هندوها شبيه بودند.
مولانا الياس از اوضاع نابسامان ميوات آگاهي نسبي داشت ، ولي پس از استقرار در مدرسه پدرش به عمق آن پي برد در ابتدا او نيز معتقد بود که آموزش مسائل ديني به جوانان ميواتي بايد از طريق مدارس ادامه پيدا کند، اما با توجه به گستردگي انحطاط و عقب ماندگي در جامعه ميوات ، تنها يک مدرسه و آن نيز در خارج از ميوات را کافي ندانست و با وجود مشکلات بسيار، در مدت کوتاهي بيش از صد مدرسه در سراسر ميوات تأسيس کرد. چندي بعد با توجه به تجربه گذشته و همچنين عملکرد خود در ميوات ، به اين نتيجه رسيد که اين نظام آموزشي فقط امکان اصلاح و تعليم فردي را فراهم مي سازد، در حالي که وسعت انحطاط و نابساماني ، نيازمند اصلاح و تعليم جمعي است . همچنين پي برد که نظام مدرسه اي رايج ، افرادي را پرورش مي دهد که به اصلاح عمومي توجه ندارند و پس از فراغت از تحصيل معمولاً به دنبال شغلي براي امرار معاش مي روند مولانا الياس تعليم ديني عامه و همچنين پيراستن جامعه اسلامي از بدعتها و عناصر التقاطي را نيازمند حرکتي عمومي مي دانست . او براي ايجاد اين حرکت ، روشي ابداع کرد که در قالب جماعت تبلیغ ظهور يافت ).
اين جماعت در اوضاع آشفته سياسي و اجتماعي جامعه مسلمانان هند پس از پايان جنگ جهاني اول ظهور کرد. در آن زمان ميان رهبران مذهبي و سياسي مسلمانان هند تفرقه وجود داشت . عده اي حفظ منافع مسلمانان را در رويارو نشدن با انگليسيها مي ديدند و برخي طرفدار مبارزه با انگليسيها بودند. گروهي ، هندوها را نيز خطر جدّي براي مسلمانان مي دانستند و عده اي در مبارزه با استعمار انگليس بر همکاري با هندوها تأکيد داشتند
در اين شرايط ، رجال مذهبي و سياسي مختلف براي سامان بخشيدن به اوضاع مسلمانان هند تلاش کردند. مولانا الياس نيز دوري  از دين را عامل همه بدبختيهاي مسلمانان مي دانست و معتقد بود که بايد تمام توان را براي تبليغ دين به کار بست و تا زماني که دينداري در ميان مسلمانان عموميت پيدا نکند، نبايد هيچگونه فعاليت ديگري ، از جمله فعاليت سياسي ، صورت گيرد او معتقد بود که اصلاح و پيشرفت از طريق به دست گرفتن حکومت ، شيوه پيامبر اسلام نبود، بلکه پيامبرs از روش اصلاح فردي استفاده نمود. او نيز همين روش را آموزه بنيادين جماعت تبلیغ قرار داد وي همچنين فعالان جماعت تبلیغ را رسماً از داشتن گرايش فرقه اي برحذر مي داشت . روشي که او براي تبليغ دين ابداع کرد، مبلّغان را موظف مي نمود که از هرگونه مشاجره با مخاطبان خودداري کنند و حتي با تحمل توهين و ناسزا کار دعوت و تبليغ خود را ادامه دهند. بدين ترتيب او با تبيين مفهوم و روش خاص تبليغ ، کار خود را آغاز کرد و موفقيتهاي بسياري به دست آورد  او معتقد بود که تبليغ بايد مانند روزگار پيامبر اکرمs به صورت فردي باشد و رسانه هاي جديد نبايد در امر تبليغ واسطه قرار گيرند.
مولانا الياس تبليغ اصول اساسي اسلام را در ميان مردم ميوات آغاز نمود و پس از مدتي از ميان همين مردم جماعتهايي تشکيل داد و آنها را در داخل و خارج از ميوات براي تبليغ دين اعزام کرد. در اين کار ابتدا واحدهاي سيارِ حداقل ده نفره سازماندهي مي شد و سپس اين واحدها که «جماعت » ناميده مي شدند، براي تبليغ دين با برنامه اي مشخص به مناطق مختلف اعزام مي شدند هر جماعت پس از رسيدن به مقصد خود، در يکي از مساجد آنجا مستقر مي شد و تبليغ را در قالب برنامه اي ساده آغاز مي کرد. اين برنامه در اين شش اصل  خلاصه شد:
شش اصل:
۱- کلمه طيّبه (شهادتين : لااله الااللّه ، محمد رسول اللّه ). طبق اين اصل هر مسلمان بايد بتواند کلمه طيّبه را به عربي درست بخواند و همچنين از معني و مفهوم آن آگاهي پيدا کند و در زندگي عملي خود لوازم آن را رعايت کند

۲- نماز. مسلمان بايد نماز را از هر جنبه بدرستي ياد بگيرد و اين وظيفه را طبق دستور اسلام بجا آورد.
3) علم و ذکر. مسلمان بايد دستورهاي اسلام را فراگيرد. همچنين در زبان او بايد ذکر خدا همواره جاري گردد و بهترين شکل آن اين است که توجه بنده در همه حال به سوي خدا باشد
4) اکرام مسلمان . در اصول شش گانه جماعت تبلیغ ، اين اصل داراي جايگاه ويژه اي است وعلاوه بر زندگي عادي ، رعايت اين اصل در طي مسافرتهاي تبليغي اهميت خاصي دارد. بدين ترتيب که از يک سو احترام و رعايت حقوق هم سفران ، تأثير عميقي بر روي فرد فرد اعضاي جماعت مي گذارد و از سوي ديگر رعايت اين اصل در جريان کار تبليغ ، مبلّغان را ملزم به تحمل توهينهاو ناسزاها مي کند. اين اصل داراي جنبه اجتماعي است ، اما پنج اصل ديگر جنبه فردي دارند. از ديدگاه بزرگان جماعت اگر در امر تبليغ اين اصل رعايت نگردد، ممکن است هزاران فتنه ايجاد شود.
5) اخلاص نيت (تصحيح نيت ). بر مسلمان فرض است که در انجام هرگونه عمل ، فقط رضايت خداوند را در نظر داشته باشد و از تصور هرگونه سود دنيوي پرهيز کند
6) تفريغ وقت (براي تبليغ ). هر مسلمان بايد قسمتي از وقت خود را براي فراگرفتن احکام دين و آموزش آن به ديگران بگذارد. تبليغ دين از طريق تفريغِ (خالي کردن ) وقت تحقق پيدا مي کند که لازمه آن «خروج » است ، يعني خارج شدن از خانه و قرار گرفتن در يکي از جماعتها براي تبليغ در ديگر منطقه.
اين اصول شش گانه معمولاً «تبليغي نصاب » (برنامه آموزشي تبليغ ) نيز ناميده مي شوند منبع اصلي اين اصول کتاب فضائل اعمال نوشته مولانا محمدزکريا، برادرزاده و داماد مولانا الياس ، است.
بزرگان جماعت تبلیغ به همه فعالان جماعت خواندن اين کتاب را توصيه مي کنند. بعداً مولانا الياس اصل «ترکِ لايعني » را نيز اضافه کرد که فعالان جماعت را از فعاليتهاي بيهوده برحذر مي داشت. بزرگان جماعت بر رعايت نکات ديگري مانند اطاعت از امير جماعت و به جا آوردن آداب سفر و خوردن و خوابيدن تأکيد کرده اند».
پس از درگذشت مولانا الياس ، تنها پسرش مولانا محمديوسف ، امير جماعت گرديد . مولانا محمد يوسف خط مشي پدرش را حفظ کرد و توانست جماعت را از موضعگيري درمورد اين تحول مهم دور نگاه دارد. او که در زمان پدرش تجربيات وسيعي در زمينه تبليغ کسب کرده بود، در زمان امارت خود براي گسترش فعاليتهاي تبليغي در شبه قاره و ديگر کشورهاي جهان تلاشهاي جدّي به عمل آوردپس از وفات وي در 1344ش ، مولانا انعام الحسن امير جماعت شد. با تلاشهاي انعام الحسن، جماعت تبلیغ به جنبش جهاني تبديل گرديد.بود. پس از فوت انعام الحسن در 1374ش در دهلي ، اميري براي جماعت تعيين نشد و اداره امور جماعت به شورايي واگذار گرديد. اعضاي اين شورا مولانا اظهارالحسن (عموي محمد مولانا الياس )، مولانا زبيرالحسن (فرزند انعام الحسن ) و مولانا سعدالحسن (فرزند محمديوسف ) بودند، اما در برخي منابع از مولانا زبيرالحسن فرزند مولانا انعام الحسن ، امير پيشين ، جماعت ، به عنوان امير جديد جماعت نام برده شده است.
يکي از وظايف اصلي مبلّغان جماعت پس از ابلاغ پيام ، آماده ساختن مخاطبان براي «خروج » است . مدت خروج نسبتاً اختياري است و فرد بنا به امکان مي تواند سه روز در هفته ، چهل روز در سال (چله ) يا حداقل چهار ماه در تمام عمر، به منظور تبليغ خروج نمايدخروج را مي توان هسته اصلي جماعت تبلیغ شمرد. همچنين يکي از معيارهاي اصلي ارزيابي کار جماعتها، تعداد افرادي است که به دعوت خروج پاسخ مثبت مي دهندبه عقيده مولانا الياس ، اين روش تبليغ مبني بر خروج ، زمينه را براي تحمل سختيها و تقويت خصوصيات اخلاقي و روحاني فرد آماده مي کند اين روش در گسترش و تداوم کار جماعت تبلیغ نقش اساسي داشته است.
جماعت تبلیغ هيچ شرطي براي شرکت فرد در فعاليتهاي جماعت و تبليغ دين قايل نشده اند و افراد عادي نيز مي توانند حتي با دانش اندک مبلّغ شوند و لازم نيست قبل از اعزام ، آموزش خاصي ببينند. تنها شرط شرکت در فعاليتهاي جماعت تبلیغ ، آشنايي با اصول شش گانه آن است که معمولاً با توجه به نظام گسترش زنجيره اي جماعت ، از قبل صورت مي گيرددر انتخاب مخاطب نيز جماعت پايبند به اصول خاصي نيست .برنامه ای جماعت بابت فعالیت زنان به گونه ای است که اولین بار به مدت 3 روز با محرم خود که می تواند پدر/برادر/شوهر و فرزند که اینها قبلا 4ماه تشکیل جماعت شده باشند در این صورت می تواند با محارم خود تشکیل بشود که این نوع فعالیت زنان به جماعت مستورات معروف می باشد.
ظاهر مبلّغان جماعت را مي توان بدينگونه به تصوير کشيد: لباس بسيار ساده معمولاً با رنگ سفيد، پيراهن بلند و گشاد، شلوار گشادي که لبه آن بالاتر از قوزک پا قرار مي گيرد، سرِ پوشيده با کلاه يا عمامه مخصوص ، ريش بلند و معمولاً سبيلهاي تراشيده ، و حمل لوازم خواب بر روي شانه ها و ساک به دست با ظرفهايي براي غذا خوردن و آشپزي هنگام سفر تبليغي.
برخي اصول که رهبران جماعت بر آن تأکيد دارند، اينهاست : نفي دخالت در سياست ؛ قايل بودن به نقش ايمان ؛ نفي اختلاف بين فرق اسلامي و پرهيز از طرح مسائل تفرقه انگيز؛ آزادي حضور علاقه مندان به برنامه هاي جماعت از کليه فرق اسلامي ؛ احساس تکليف نسبت به سرنوشت کفار؛ پرهيز از تجمل گرايي ؛ نفي استفاده از رسانه ها و وسايل ارتباطي جديد.
يکي از ويژگيهاي مهمي که جماعت تبلیغ را به لحاظ ساختاري از ديگر گروههاي مذهبي و سياسي متمايز مي سازد، فقدان مقررات يا آيين نامه مدون در اين جماعت است براي اداره امور مهم ، بزرگان جماعت از طريق مشورت غيررسمي ، امير مرکزي را به صورت مادام العمر تعيين مي نمايند و او نيز شورايي براي مشورت در موارد ضروري برمي گزيند. در هر کشور يک امير تعيين مي شود که وي امرا را تعيين مي کند. جماعتي که براي تبليغ اعزام مي شوند نيز از بين خود اميري انتخاب مي کنند .
بزرگان جماعت تبلیغ از داير کردن دفتر در مناطق مختلف خودداري مي کنند آنها مسجد را مرکز فعاليتهايشان مي شناسانند.در اين مساجد هيچگونه تشکيلات اداري وجود ندارد و هرکس مي تواند به عضويت جماعت درآيد و هرگاه اراده کند جماعت را ترک گويد
مولانا الياس مخالف استفاده از هرگونه نوشته در امر تبليغ بود و معتقد بود که روش عملي به طرز مؤثري مي تواند در اذهان تحول ايجاد کند. در برگزاري اجتماعات ميليونيِ جماعت نيز رسانه ها هيچگونه فعاليتي ندارند و حتي اطلاعيه اي براي دعوت مردم به شرکت در اين اجتماعات چاپ نمي کنند، بلکه از روش شفاهي استفاده مي نمايند امروزه هند و پاکستان و بنگلادش ، پايگاههاي اصلي جماعت اند تا جايي که اين جماعت در جهان به نام «جنبش تبليغي شبه قاره » شناخته شده است . بزرگترين اجتماعات سالانه جماعت نيز در همين سه کشور برگزار مي شود. اغلب جماعتهاي تبليغي از همين سه کشور به ديگر کشورهاي جهان مي روند و در آن کشورها نيز هسته هاي اصلي جماعت تبلیغ را اتباع مهاجر همين سه کشور تشکيل مي دهند
يکي از برنامه هاي مهم جماعت برگزاري اجتماعات بزرگ است . در اينگونه اجتماعات علاوه بر مرور عملي اصول شش گانه ، براي فعاليتهاي تبليغي آينده برنامه ريزي مي شود. شرکت در اين اجتماعات اهميت خاصي دارد و اغلب ، مقامات بلندپايه دولتي و شخصيتهاي مذهبي و سياسي نيز در مراسم «آخرين مناجات » شرکت مي نمايند. تعداد شرکت کنندگان در مراسم آخرين مناجات در بنگلادش در سال ۱۳۷۹ ه ش  به سه ميليون تن رسيد. اولين تجمع بزرگ جماعت تبلیغ در 1320ش / 1941 با شرکت 000 ، 25 تن در ميوات برگزار شد (خان ، ص 17). پس از استقلال پاکستان ، در اين کشور نيز مرکز تبليغي در منطقه اي به اسم رائيوند در سي کيلومتري شرق شهر لاهور در ايالت پنجاب به وجود آمد. در اين مرکز علاوه بر اجتماعات ادواري ، تجمع سالانه بين المللي جماعت تبلیغ نيز برگزار مي شود. اولين اجتماع جماعت تبلیغ در پاکستان ، دو سال پس از استقلال آن (1949) در همين محل برگزار شد (حافظ نيا، ص 220ـ226). تعداد شرکت کنندگان در تجمع سالانه رائيوند معمولاً بيش از يک ميليون تن ، تقريباً از سرتاسر دنيا بوده است . اين مراسم پس از حج ، دومين اجتماع بزرگ مسلمانان به شمار آمده است (رامان ، 2001 الف ). تجمع اخير اين مرکز در ششم نوامبر 2000 به مدت سه روز برگزار شد و آخرين مناجات را مولانا زبيرالحسن انجام داد «تجمع تبليغي در رائيوند با دعا به پايان مي رسد».
در بنگلادش مرکز جماعت تبلیغ ابتدا در يکي از مساجد داکا بود (گابوريو، ص 127) و نخستين اجتماعات در همين مسجد برگزار مي شد، اما در 1346ش / 1967 مرکز تبليغي در شهر صنعتي تونگي در سي کيلومتري داکا به وجود آمد و سرزميني به وسعت 150 جريب در کنار شرقي رود توراج براي آن اختصاص يافت . تا فوريه 2000 تعداد شرکت کنندگان در تجمع سالانه اين مرکز، که به زبان بنگلادشي «بشّوا اجتماع » (اجتماع بين المللي ) ناميده مي شود، تقريباً به دو ميليون تن رسيد که چند هزار تن از آنها از هشتاد کشور ديگر جهان در آنجا شرکت مي کردند  «کنگره تبليغي با مناجات براي صلح جهان پايان مي يابد» . بشّوا اجتماع در سال 2000 نيز با همين کيفيت برگزار شد و در پايان اين تجمع تقريباً يک هزار جماعت (هر جماعت حداقل ده تن ) براي اعزام به نقاط مختلف دنيا (خروج ) به منظور تبليغ تشکيل گرديد.
جماعت در کشورهاي آسياي جنوب شرقي ، بويژه اندونزي و مالزي و برمه ، نيز فعاليتهاي گسترده اي دارد و در مناطق مسلمان نشين فيليپين و تايلند، هدف و فعاليتهاي آنان را احياي مذهبي مي دانند.
 علاوه بر آن در افغانستان و ترکيه و ژاپن و کشورهاي افريقاي شرقي ، از جمله کنيا و اوگاندا و تانزانيا و زامبيا و موزامبيک ، اين جماعت فعال است (رجوع کنيد به گابوريو، ص 127ـ130).
در مناطق سنّي نشين ايران نيز اين جماعت فعالان بسيار دارد و آنان به مرکز تبليغي رائيوند در پاکستان رفت و آمد مي کنند. در اجتماع سال 1373ش در رائيوند، حدود پانصد تن از ايران شرکت کردند (حافظ نيا، ص 243). بسياري از مسلمانان قاره افريقا نيز در برنامه هاي جماعت شرکت مي کنند (رجوع کنيد به ابراهيم موسي ، ص 206ـ221).. در اروپا و امريکا نيز جماعت از طريق اصول شش گانه خود، مسلمانان را براي داشتن ارتباط مستقيم با دين ترغيب مي نمايد. در انگلستان فعالان جماعت از تشکيلات منسجمي برخوردارند. تجمع جماعت در اروپا و امريکا برنامه اي است که در آن بيشترين تعداد مسلمانان آن مناطق جمع مي شود (رجوع کنيد به رامان ، 2001 الف ؛ > مسافران ايمان < ، ص 121ـ239؛ رضا، ص 29ـ30).
جماعت تبلیغ هيچ مذهب و عقيده اسلامي خاصي را تبليغ نمي کند و اصول شش گانه آن حاوي مشترکات مذاهب اسلامي است . ))
این بود معرفی بسیار مختصر ازبنیانگذار طریقه دعوت و تبلیغ و نیز مرام شیوه  و هدف اصلی دعوت و تبلیغ .
  علت و انگيزه در نوشتن اين رساله در اين بود كه بنده از دير زماني در پي راه آموختن دين و شناختن راه راست بودم ولي شرايط نامناسب و  زياد بودن سن ايجاب نميكيرد كه رفته  در حلقه اطفال خورد نشسته واز الفبا شروع كنم در حلقه هاي خصوصي بزرگان هم نشست و بر خواست داشتم ولي آن حلقات از درك فهم بنده بالا تر بود .
   در اين چنين سر گرداني دست و گريبان بودم كه   زم زمه هاي از گروه هاي مختلف به گوشم ميرسيد يكي هم  گروهي به نام جماعت تبليغیان بود كه گفته ميشد كه  چندان گروه نيست  و گفته ميشد كه از طرف جهت و يا كشوري  و يا حزبي حمايت ميشوند و يا گفته ميشد كه معاش برايشان داده ميشود كه براي چارماه بروند و تعليم بگيرند و بعضي از علما هم بر ضد آنها آستين بر زده  وبا گفته هاي غير تحقيقي شان باعث ميشدند كه مردم عام از جماعت دعوت و تبليغ نفرت پيدا كرده و از انها دوري كنند  و هر جماعت كه در راه ديده ميشد به ديده حقارت ديده ميشد زيرا اكثر آنها بعد از ماه ها طي كردن منزل هاي طولاني خسته و مانده و آلوده با گرد و خاك و با وسايل ساده روزمره شان پياده روان ميبودند.
خواستم به مركز شان كه در مسجد اصحاب كهف در چمن حضوري بود بروم و يا با يك جماعت ازا يشان هم صحبت شوم كه بلاخره به ياري خداوند با يك جماعت شان هم صحبت شدم و حرف هايشان را شنيدم برايم گفت كه
 «السلام عليكم ورحمت الله وبركاته برادر عزيز دو مسلمين كه با هم به خاطر خداوند احوال پرسي مي كنند قبل از اينكه دست شان از هم جدا شوند گناه  هاي  صغیره ايشان بخشيده ميشود و الله uتو فيق به توبه از گناهاي كبيره را ميدهد ملاقات ما به نسبت دين است   دين چي است؟ هر حكم خداوند را به طريقه سنت پيامبر(ص) در زنده گي عملي كردن دين است. دين در زنده گي انسان مي آيد ولي با خواري و زحمت بعد از پيامبرsديگر پيامبري نمي آيد دروازه نبوت بسته شده است ولي كار پيامبرsجريان دارد  .
كار پيامبرsچيست ؟ دعوت و رسانيدن دين به مردم و تشويق كردن به كار خوب و مانع شدن از كار بد .
خداوند در قران كريم فرموده كه
(كُنْتُمْ خَيْرَاُمَّه اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْ مُرُوْنَ بِالْمَعْرُوْفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ) ( شما بهترين امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شدید . به کار پسندیده امرمی کنید و از کار نا پسندیده باز می دارید و به خداوند باور دارید .)

ومفهوم حديث شريف است كه ( لِيُبَلِّغ الشّاهِدُ يْنِكُمُ الْغاَيْب ... ) ( دین را حاضرین به غایبین برسانند ) غايبين كي ها بو دند ما بوديم پس وظيفه ما است كه به ديگران برسانيم .
و مفهوم حديث شريف است كه فرموده ( بَلِّخغوْ عَنّيِ وَ لَوْ أيه )  شما سخن دين را برسانيد اگرچه به اندازه یک ايت هم باشد .
   در اين زمانه اگر به يك نان ضرورت داشته باشيم و پول هم داشته باشيم ولي تا خود ما به بازار نرفته و نان را از نانوایي خریداری نکنیم . نان خود به خود به منزل ما نمي ايد اگرچه از گرسنگي بميريم . خود ما بايد زحمت بكشيم از منزل بيرون شويم به نانوائي برويم قيمت نان را بپردازيم بعدا نان را به خانه آورده و از ان استفاده كرده ميتوانيم يعني به خاطر يك نان به خانه اوردن زحمت كار دارد . همينطور نيست ؟ خوب پس اينطور كه است ايا دين مبين اسلام كه اساس تمام زنده گي مسلمانان است خود به خود و بدون زحمت و كوشش در زنده گي ما در خانه ما و در خانواده هاي ما مي آيد ؟ يا بايد كه خودما دنبال دين از منزل بيرون شويم و زحمت بكشيم تحقيق كنيم و خواري بكشيم تا چيزي از دين ياد بگيريم بعدا انرا اول در زنده گي خود عملي كرده و بعدا انرا به ديگران برسانيم .
با شنيدن اين مثال وي چنان سکوت و خاموش  ماندم كه هيچ چيز براي گفتن نداشتم .
   بعد از چند لحظه  صحبت از هم جدا شديم ولي گفتار مفيد وي چنان در  ذهن و قلبم تاثير گذاشت كه چندين روز پي در پي در  فكر همین  گفته هاي وي بودم . و كم كم عقيده و انديشه من نسبت به گروه جماعت دعوت و تبليغ تغير كرد و علاقمند به ايشان شدم .
   بعد از چند مدت به ياري خداوند متعال يكروز از چمن  حظوری گذرم شد ديدم كه گروه زيادي از جماعت دعوت و تبليغ گرد هم امده اند و اجتماع عمومي شان در شهر كابل بود من شب را هم همانجا بودم و صبح روز اخر شان بود و چنان جماعت بزرگي جمع شده بودند كه من حيران شدم . و دعا ختم مجلس را چنان يك دعا عام براي تمام مخلوقات خداوند كردند و براي انسانهای تمام عالم با چنان سوز و گداز دعا كردن كه همه گريه ميكردند و امين ميگفتند .
   دعاي شان همه در مورد امت محمدs بود نه صرف براي خودشان بلکه براي هدایت كفار تمام عالم بود نه صرف براي خودشان براي انهاي كه در عالم بي خبري از دين اسلام زنده گي ميكنند و در همين حالت ميميرند براي انها  بود براي ان مسلمانان دعا كردند كه بي خبر از حكم هاي خداوند بي خبر از فرايض خداوند و بي خبر از وظيفه ديني شان در خانه هايشان غافل خوابيده اند براي انهاي دعا كردن و گريه كردند كه انها بي خبر از وقت نماز مصروف خريد و فروش و معاملات حرام هستند . دعا كردن شان مرا كاملا به خود جذب كرد .
   بلاخره به كمك و ياري و هدايت خداوند اراده كردم كه يك سه روزه با ايشان بروم يك برادر مرا رهنمائي كرد رفتم و نامم را براي سه روزه در يك لست نوشتم و شامل يك جماعت سه روزه شدم جماعت ما يازده نفر بود .
براي رهنماي ديگر دوستان كه هنوز با اين جماعت اشنائي ندارند ميخواهم كه قدم به قدم و لحظه به لحظه تمام مراحل اين سه روزه را بيان ميكنم كه در هر قدم و در كارشان چي حكمت ها نهفته است .
   در لست اول اسم است بعدا سن ذکر است و بعداً چنین تحریر شده که  قبلا در كدام جماعت بودي يا نه اگر بودي چند روزه .
وقتي كه لست مكمل شد نزد بزرگها پيش ميشود او هم از روي لست هر كسي را كه زيادتر وقت در گروه جماعت و تبليغ سپري كرده باشد يعني تجربه بيشتر داشته باشد از همان لست او را به عنوان رهبر يا امير جماعت تعين ميکند و ميگويد .
برادرها شما به فلان مسجد براي سه روزه ميرويد و اولتر از همه بايد از امير خود اطاعت كنيد زيرا مفهوم حديث شريف است كه  اطاعت از امير واجب است اگر چه سر امير به اندازه کشمش هم  باشد  پس باید همیشه از امیر اطاعت کنید . شما که به فلان مسجد برای سه روزه میروید متوجه باشید شما بیشتر به اموختن نیاز دارید نسبت به اموختاندن و کوشش  کنید که چیزی از امور دین را بیاموزید انجا که میروید هر شخص خود را ميفهماند و خود را درس ميدهد زيرا گفتار و دعوت دادن به ديگران تاثيرات مثبت آن بيشتر به گوينده تاثير دارد نسبت به شنونده و بعد از دعا كردن لوازم سه روزه كه شامل یک عدد  ديگ چند بشقاب پياله گاز و چاينك كلان است گرفته  از مركز بيرون شديم امير ما يك جوان بسيار نرم  خوی و مهربان و بسيار شكسته نفس بوده و در ضمن چند بارچهار ماه در اين راه وقت سپري كرده بود.
به  مسجد كه بايد مي رفتيم نزديك بود و نيم ساعت پياده بايد مي رفتيم و همه در پياده رفتن خوشحال بودن در شروع راه امير صاحب گفت كه در راه رفتن پنج سنت است كه بايد عمل شود
 1-  ازسمت راست سرك برويم
2-  نظر خود را حفاظت كنيم تا به نا محرم نه افتد يا به چيز هاي كه ما را مشغول دنيا ميسازد نه افتد مانند موتر هاي مقبول تعمير هاي مقبول مغازه هاي زيبا لباس زيبا  . دختران و زنان نا محرم. بايد پيش پاي خود را نگاه كنيم و چشم خود را حفاظت كنيم.
3- در راه رفتن هميشه كلمه  سوم را یعنی (‌ سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ َ  )  را خواندن سنت است.
4- در راه هر چيز مضر كه باشد از راه بايد دور كنيم تا هم ما يك سنت  پیامبرsرا زنده سازيم و ثواب حاصل كنيم وهم به يك مسلمان ضرر نه رسد.
5-  به هر كس سلام بدهيم زیرا محبت زياد ميشود و بسيار ثواب دارد.
چون من براي تحقيق رفته بودم ديدم كه در ظرف چند ثانيه پنج سنت پيامبرs را ياد گرفتم و همه آن را عملا انجام دادم و شيريني اين عمل را با تمام وجودم احساس كردم. و مفهوم حديث شريف است كه در اخر زمان ( زمان فساد  ) كسي كه يك سنت پيامبرs را زنده كند ثواب صد شهيد به او داده ميشود
  ضمناً در راه امير صاحب فضيلت كسي را كه براي دعوت بيرون ميشود بيان كرد كه .
كسي كه براي دعوت از خانه بيرون ميشود گرد و خاك كه در بدن و لباس او مينشيند آتش دوزخ انرا سوختانده نميتواند . و از هر راه كه ميگذرد ان راه بالاي ديگر راه ها فخر ميكند و هفتاد هزار فرشته براي او دعاي مغفرت ميكند.
وقتي كه مسجد مورد نظر از دور نمايان شد امير صاحب همه را گفت كه دعا كنيد و بگويد كه (اَللّهُمَّ بَارِكْ لَنَافِيْهَا  ) و وقتي كه نزديك دروازه مسجد شديم همه ما را توقف داده و بستره ها را به زمين گذاشته و گفت.
   برادرها خداوند در حق ما بسيار احسان و مهرباني كرده كه ما را در خانه خود در باغچه از جنت ما را دعوت كرده  .  بسياري از مردم همين اکنون طرف زندان كشانيده ميشوند بسياري طرف شفاخانه كشيده شده و بسياري غرق دنيا است ولي ما را از ميان همه انها انتخاب كرده و به خانه خود خواسته است بايد از خداوند شكر گذار ي كنيم .
حالا كه در اين مسجد سه روز را ميباشيم بايد كه اداب مسجد را بدانيم و مراعات كنيم .
اداب مسجد :
اول : در مسجد خوابيدن نوشيدن و خوردن اجازه نيست ولي ما به نيت اعتكاف داخل ميشويم .
کسانیکه به نیت اعتکاف داخل مسجد شوند .خوردن . نوشیدن و استراحت در داخل مسجد برایشان جایز است .
دوم : دعائي داخل شدن مسجد را ميگويم (اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِىْ اَبْوَابَ رَحْمَتِكَ) (خداوندا : دروازه های رحمتت را برایم بگشای ) و با پاي راست داخل ميشويم .
سوم  : بلند حرف نميزنيم سخت سخت راه نميريم  در سويچ ساكت  بادپكه  بلندگوي و غيره دست نميزنيم . آذان و اقامه تكبير نميدهيم  مگر اينكه خود شان اجاره بدهند . در عقب مولوي صاحب مسجد حتما جاي بزرگان قوم و محله است در آنجا استاده نميشويم مگر اينكه خودشان دعوت كنند .
چيز بد بوي را در مسجد نمي آوريم از استفاده كردن پياز خام و گندنه  و سیرخام جلو گيري ميكنيم .
در داخل مسجد بستره هاي خود را در يك گوشه جمع كرده و يك چادر سرش هموار ميكنيم .
وقتي كه داخل شديد هر يك بايد دو ركعت نماز تحيه مسجد بخوانيم . در صورتیکه وقت مکروه نباشد .
   بعد همه دست به دعا بلند كرده و در حق همه مردم اين محله دعايي خير كرده  و با زاري و گريه خير و بركت براي همه شان خواستيم اتفاق و اتحاد و دينداري برايشان از اللهu ارزو كرديم ولي مردم محله به ديده حقارت به ما نگاه ميكردند .
   بعد از دعا داخل مسجد شديم در يك كنار بستره ها را گذاشتيم و هر يك ما دو ركعت نماز تحيه مسجد خوانديم بعدا همه ما در يك گوشه به طور حلقه جمع شديم . امير صاحب گفت .
   همه تان درود شريف بگويد بعدا گفت كه ما در اين محله كه آمديم بايد حالا مشوره كنيم كه چطور ميتوانيم كه مردم منطقه را دعوت داده و مردم را به مسجد بكشانيم و يا حد اقل براي يك ثانيه فكرش را از طرف مخلوق به طرف خالق اش جلب كنيم و از طرف اسباب به اعمال و از دنيا به طرف آخرت جلب كنيم .
بعد گفت كه اول آداب مشوره را بيان ميكنيم و بعدا اعمال يعني وظيفه ها را تقسيم ميكنيم .
اداب مشوره كردن:
   مشوره مقصد دارد ؛ اداب دارد  و فضيلت دارد .
مقصد مشوره : در هر اموری كه مشوره شود همان مقصد مشوره است  مقصد  از مشوره ما دين است كه دين چگونه در زندگي ما و در زندگي تمام عالم بيايد و تمام مردم از آتش دوزخ خلاص شده و اهل جنت شوند.
   مشوره كردن حكم خداوند است ( و امرهم شوراي بينهم ) خداوند متعال پيامبرs را فرموده كه با اصحاب مشوره كن .
آداب مشوره :
    مشوره كردن سنت مسجد نبوي است و پيامبرs در هر امور با صحابه کرام مشوره ميكردند.
هر كاري كه با مشوره شود پشيماني ندارد.
مشوره در اموردين سنت است و در امور دنيا مستحب است .
قبل از مشوره مشوره نيست بعد از مشوره تبصره نيست .
اگر مشوره ای يك نفر قبول شد خوشحال نشود و اگر قبول نشد غمگين نشود .
مشوره دادن بخاطر دين باشد نه بخاطر خواهش نفس .
فضيلت مشوره :
   يك مشوره مسلمانان هفتاد مشوره كفار را باطل ميسازد .
   هر كار كه با مشوره شود در آن خير و بركت ميباشد .
   در مشوره چنان خير و بركت پنهان است مانند كه در شير روغن پنهان است و مانند اين كه در ابر باران پنهان است و مانند اين كه در چشم اشك پنهان است
با خود فكر كردم كه ما چقدر از راه دين و راه سنت پيامبرs دور شده ايم كه اين امر مهم را گذاشته ايم و به همين دليل است كه كارهاي ما به جگر خوني مي انجامد يك سنت پيامبر گراميs را زنده ساختن كه مشوره كردن است در هر امور چقدر فايده هاي زياد دارد و چي كار خوب است .
و يك امر ديگر از مشوره را آموختم كه اگر مشوره كسي قبول شد خوشحال نشود و اگر قبول نشد غمگين نشود . اول خوشحال به اين خاطر نشود كه در دل خود غرور كند كه من بسيار فهميده هستم كه مشوره من قبول ميشود . و حالت دوم غمگين به اينخاطر نشود كه فكر نكند كه من نادان هستم كه مشوره من قبول نشد . بلكه بگويد كه خداوند بهتر ميداند در خير هر كار .
و ديگر اينكه اين امر را ما به فراموشي سپرده ايم اول ما به كسي مشوره نميدهيم و با كسي مشوره نميكنيم اگر مشوره به كسي داديم بايد مشوره ما قبول شود اگر نه قهر كرده حتي به جنگ خواهد انجاميد . در حالي كه در دين ميگويد مشوره بدهيد و قبول شدن و يا نشدن آن را به خداوند بسپاريد  كه چي خير است . اين نكته مهم را در ساعات اول آموختم كه سالها متوجه آن نشده بودم .
بعدا امير صاحب قلم و كتابچه گرفته و وظيفه ها را تقسيم كرد .
خواننده عزیز اول وظيفه ها را برايتان صرف نام ميبرم بعدا هر كدام را مفصلا تشريع خواهم كرد كه در ان وظيفه ها چي بايد كنيم .
اول تعليم صبح از هشت صبح الي دوازده بجه ظهر .
دوم تعليم پيشين .
سوم . اعلان عصر .
چهارم . ترغيب گشت .
پنجم . صحبت كردن در حال نشسته .
ششم . اعلان شام .
 هفتم . بيان شام .
هشتم . تعليم خفتن .
نهم  . بيان نماز صبح .
البته در بعضي وقت ها نام هاي اين وظيفه ها كمي تغير دارد .
و همچنان دو نفر براي خدمت به مدت يك شبانه روز تعين ميشود كه انها وظيفه آماده كردن غذا را دارند و هم ذكر كنند . و براي روز دوم دو نفر ديگر و به روز سوم دو نفر ديگر . البته اين وظيفه يكي از مقدس ترين وظيفه است كه همه از دل و جان ميخواهند اين را انجام بدهند فضيلت آنرا و نكته هاي دقيق و مهم آنرا به توفیق الله uدر صفحه های بعدی بيان خواهم كرد.
همه ما حلقه نشسته بوديم و امير صاحب به طريقه سنت پيامبرs از طرف راست خود شروع كرده سوال ميكند كه تعليم صبح را كي انجام بدهد آن شخص يك نفر را انتخاب ميكند و مشوره ميدهد كه فلان شخص ؛ خود را انتخاب نميكند بعد نفر دوم از طرف راست را پرسان ميكند كه به نظر تو كي تعليم بدهد او هم يك نفر  را انتخاب ميكند به همينطور تا اخرين نفر سمت چپ امير صاحب همه نظر و مشوره خود را ميدهند ولي انتخاب در دست امير صاحب است او هم در دل خود ذكر كرده و يك نفر را تعين ميكند شايد همه به يك نفر مشوره داده باشد و امير صاحب هم نظرش به او باشد و شايد همه به يك نفر مشوره داده باشند اما امير صاحب كسي ديگر را انتخاب ميكند كسي حق مداخله و سوال را ندارد .
اين كار بخاطر است كه نفس انسان بشكند و ياد بگيرد  احترام قایل شدن به نظر ديگران را .
اينجا هم يك نقطه مهم را ياد گرفتم و عملا آموختم و تجربه كردم كه انسان بايد به نظريه ديگران احترام قايل شده و آنرا بر نفس خود بايد بقبولاند . به همين طور تمام اعمال به همه تقسيم ميشود . و بعدا در اخير مشوره از هر كس پرسيده ميشود كه براي مصرف نان چي مقدار پول بايد جمع شود هر كس يك مقدار را ميگويند در اخير امير صاحب از گفته هاي همه يك مقدار متوسط را معين ميكند و هر شخص همان وقت همان مقدار پول را در ميدان جمع ميكند و پول را با دست راست در جمع گذاشته و دونفر كه به خدمت تعين شده اند وظيفه دارد همه آنرا جمع كرده در پي كار شان ميروند تا براي چاشت غذا تهيه كنند .
بعد از چند لحظه همه ما جمع شديم و بطور حلقه نشستيم و كسي كه به تعليم صبع تعين شده او كتاب فضايل اعمال را گرفته و در حلقه حاضر ميباشد . امير صاحب هم در جمع ما است ولي حالا صلاحيت در دست تعليم دهنده است .
تعليم دهنده گفت .
تعليم مقصد دارد ؛اداب دارد  و فضيلت دارد .
مقصد تعليم :
مقصد تعليم اين است كه بين علم و عمل رابطه پيدا شود . يعني در بعضي امور دين علم داريم ولي عمل نميكنيم و بعضي را عمل ميكنيم و علم ديني انرا نداريم . مثال وضو درست ميكنيم ولي نميدانيم كه  انجام دادن كدام بخش وضو  فرض است  و كدام بخش آن سنت و كدام بخش ان مستحب است .
اينجا من يك نقطه بسيار مهم را آموختم و خداوند را شكر گزار شدم كه مرا در اين حلقه هدايت داد . در ظرف سه ساعت دانستم كه فرض و سنت و غيره احكام دين در وضو در نماز و غسل و تيمم چقدر مهم است  .
 بار ها خودم ديده ام كه مردم كه رابطه بين علم و عمل را نميدانند در وقت وضو كردن در مقابل جمع از مردم نشسته و استنجا ميكنند و همه مردم ستر عورت ان را ديده ميتوانند در حالي كه او نميداند كه استنجا كردن در وضو سنت است  در صورت که نجاست از اندازه پیسه بالا تجاوز نکرده باشد اما نگهداشتن ستر عورت مسلمان فرض است .
او اگر رابطه بين علم و عمل را میدانست ضرور نبود كه استنجا كند ديگر وضو خود را مكمل كند استنجا ضرور نيست و نماز اش ميشود .
مقصد ازپیدا شدن رابطه در بین علم و عمل اين بود . بسيار خوشحال شدم از آموختن اين باب از علم دين از خداوند شكر كردم و در حق امير خود و حلقه جماعت تبليغي دعا خير و بركت كردم .
 و با ياد گرفتن اين نكته كوچك يك باب علم را ياد گرفتم مفهوم حديث شريف است  كسي كه يك ايت از قران را ياد ميگيرد ثواب ان از صد ركعت نماز نفل بهتر است و كسي كه يك باب از علم را ياد ميگيرد ثواب ان از هزار ركعت نماز نفل بهتر است .
تعليم دهنده هر حديث و ايت را دوبار میخواند تا شنونده گان بتوانند درست برداشت كنند و در ذهن شان بماند .
شنونده گان يعني ديگر برادر ها باید طرف گوينده بيبينند يا طرف كتاب  طرف دیگر مصروف نشوند .
در وقت تعليم سوال اجازه نيست زيرا به تعليم مزاحمت ايجاد ميشود ولي بعدا سوال كرده ميتوانند .
فضيلت تعليم :
تعليم سنت مسجد نبويs است . پيامبرs در مسجد آمدند دیدند كه دو حلقه وجود دارد يكي مصروف ذكر خداوند هستند و يك حلقه مصروف تعليم هستند پيامبرs فرموند كه هر دوی شما بخیر هستید یعنی هردو حلقه خوب حلقه است ولي من چون به صفت معلم فرستاده شده ام در حلقه تعليم مينشينم .
مفهوم حديث شريف است كه (( هر جاي كه چند نفر و یا جماعتی باهم يكجا شده و ذكر و ياد خداوند ج را كنند به فرشتگان آسمان چنان معلوم ميشود مانند اين كه در شب تاريك يك ستاره درخشان بدرخشد آنها به آن حلقه ها ميايند و اطراف ان حلقه ميكنند همينطور حلقه شده سر بر سر تا به آسمان ميروند و در اخير مجلس خداوند متعال با وجودی این که  از نفس انسان و از همه چيز اگاه است بازهم از فرشتگان سوال ميكند كه كجا رفته بوديد ؟ فرشته ها ميگويند يا الله ما در يك حلقه از بندگان تو رفته بوديم كه از جا هاي مختلف يكجا شده و ياد شما را ميكردند . خداوند متعال سوال ميكند كه ايا انها من را ديده اند  ؟ ميگويند نخير خداوند ميفرمايد اگر ميديدند  ؟ فرشته ها ميگويند اگر ميديدند بيشتر ياد تان ميكردند . خداوند ميپرسد ديگر چي ميگفتند ؟  فرشته ها ميگويند از دوزخ تو خلاصي ميخواستند . خداوند ميگويد ايا دوزخ را ديده اند ؟  فرشته ها ميگويند نخير . خداوند ميفرمايد اگر ميديدند ؟ فرشته ها ميگويند كه بيشتر از دوزخ به تو پناه ميخواستند .خداوند ميپرسد ديگر چي ميخواستند ؟ فرشته ها ميگويند از تو بهشت را ميخواستند . خداوند میفرمایند آيا انها بهشت را ديده اند ؟ فرشته ها ميگويند نخير خداوند ميگويد اگر ميديدند ؟فرشته ها ميگويند اگر ميديدند بيشتر از تو بهشت را ميخواستند.
در اخير خداوند میفرمایند كه اي فرشته ها شما شاهد باشيد كه من همه انها را از دوزخ نجات داده و داخل بهشت ميسازم و در حديث ديگر امده كه در اخير مجلس يك فرشته صدا ميزند كه برخيزيد در حاليكه تمام گناه هاي تان به نيكي تبديل شده است و ....
    تعليم سه بخش دارد اول - خواندن كتاب فضايل اعمال دوم خواندن ده سوره اخیر  قران کریم با تجويد سوم - خواندن كتاب فضايل اعمال و فضايل صدقات و بيان كردن شش اصول كه مشهور به شش نمبر است.
بعد بسم الله گفته و شروع كرد به خواندن كتاب اول چند حكايت از زندگي صحابي را ياد آور شد تا شوق دین در دل ما هم پيدا شود بعد احاديث بي شمار از فضیلت خواندن قران كريم بعد از نماز و ذكر بعد از رمضان بعد از تبليغ را خواند هر حديث را دو بار تكرار خواند تا همه شنوينده گان دقيق شوند بعد از يك ساعت و يا یك ساعت و بيست دقيقه كتاب رابسته نموده و گفت وقت تجويد است.
   در همان حالت اول خودش اعوذ بالله و بسم الله و سوره فاتحه را خواند و بعد هر كدام ما به نوبت خوانديم بعد كه از همه تلاوت را شنيد دانست كه كي تجويد را ميداند و كي كم ميداند و بعد هركس كه تجويد را خوب ميدانست با دو نفر كه تجويد شان ضعيف بود يكجا كرده و به يك گوشه از مسجد رفته و باهم ده سوره اخير قران كريم را يعني از سوره الفیل  شروع تا به سوره الناس بار بار تكرار كرديم تا كه ياد گرفتيم.
   در حلقه ما چند ريش سفيد هم بودند كه سن شان 60 و 65 ساله بود ولي قسم به خدا كه سوره فاتحه را درست ياد نداشتند و گريه ميكردند كوشش ميكردند كه ياد بگيرند.
   بعد از يك ساعت و يا بيشتر همه ما دوباره در يك حلقه جمع شده و تعليم دهنده باز هم كمي از كتاب فضايل اعمال خواند و كمي از كتاب فضايل صدقات و بعد از چند دقيقه كتاب را بسته نموده و گفت حالا نوبت طريقه دعوت دادن است .  شش اصول كه مشهور به شش نمبر شده است اول خودش در جايش استاده شده و گفت .
نحمده  ونصلي علی رسوله الکریم . . . .
   دين سر تا سر صفات است اگر به چند صفت مهم ان پايبندي كنيم دين به اساني در زندگي ما ميايد .
اول كلمه است .
كلمه از خود معني دارد  مقصد دارد و فضيلت دارد
معني كلمه . (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ )  نيست هيچ معبود قابل پرستش به جز يك الله
(محمد رسول الله) و محمدsفرستاده الله است
مقصد كلمه چيست ؟
مقصد  کلمه اين است كه اين يقين در سينه ما  ودر قلب ما پيدا شود كه هر كار از الله ميشود از بنده نميشود الله بدون كمك كسي بدون وسيله هر كار را بخواهد و فرماید ( كن فيكون ) ميتواند . ولی  مخلوق با تمام وسايل با تمام امكانات بدون اراده اللهu هيچ كار كرده نميتواند .
و زندگي به حكم االلهu و به طريقه سنت پيامبرs كاميابي دنيا و اخرت است و بدون طريقه سنت پيامبرs ناكامي دنيا و آخرت است .
مقصد كلمه اين است كه اين يقين در قلب ما پيدا شود كه دوكان ما موتر ما وظيفه ما به ما رزق و روزي نميدهد  بلکه اللهu  ميدهد اين فكر را نداشته باشيم كه اگر يك روز دوكان ام بسته باشد از گرسنگي خواهم مرد و يا اگر موترم كار نكند هلاك ميشويم و يا من اگر نباشم فاميل ام را كي غذا ميدهد  در حاليكه اين يقين را در قلب خود جا بدهيم كه دوكان موتر وظيفه ما خودما و همه وسيله است اصل روزي دهنده حقيقي اللهu است .
خداند متعال ميفرمايد ( اِن اللًّه هُوالرّزّاق ذُوالْقُوُّهالْمتِينُ)
بر این اساس مهم ترين مقصد دعوت و تبليغ اين نكته است كه يقين مردم را از مخلوق یعني از دوكان ؛ موتر ؛ زمين ؛ مال از شركت و ....به طرف خالق اش متوجه بسازد كه از خالق ميشود  و از  مخلوق هيچ چيز نميشود .
   اين يكي از اهداف اصلي گروه جماعت دعوت و تبليغ است زيرا امروز همه ما كه در دين عقب مانديم علت اش اين است كه دوكانداري را وظيفه دانستيم و دين را و دعوت را وظيفه ندانستيم . و به اين يقين شده ايم که اين دوكان رزق دهنده من است اين زمين و اين موتر رزق دهنده من است درست است كه به زبان اقرار نميكنيم ولي در عمل هزار بار نشان ميدهيم و اقرار ميكنيم كه ايمان من و يقين من و روزي دهنده من همين دوكان من و همين موتر من است .
   با شنيدن مقصد كلمه با خود فكر كردم كه ما چقدر از دين خود فاصله گرفتيم كه اولين كلمه خود را و معني آنرا نميدانيم و مقصد آنرا تا حالا نميدانستم كه چي مفهومي دارد و اين كلمه از گوينده خود چي ميخواهد .
   حالا به من معلوم شد كه در زمان پيامبرs . ان حضرتs  از كفار هيچ چيز نميخواست صرف اين كلمه بسيار كوتاه را ميخواست كه بخوانند ولي انها ميمردند ولي همين كليمه كوتاه را به زبان نمي اوردن بخاطر كه آنها كافر بودند ولي مقصد اصلي اين كلمه را ميدانستند و درك كرده بودند كه اين كلمه بسيار كوتاه چي يك معني عظيم و بزرگ و با قدرت دارد . ولي افسوس به حال ما كه ما روزانه صد بار اين كلمه بسيار كوتاه را ميخوانيم ولي هنوز نميدانيم كه مقصد از اين كلمه مقدس چيست .اين كلمه مقدس را ميخوانيم ولي نزد  يك فال بين زانو ميزنيم كه بخت مرا بازكن . اين كلمه مقدس را ميخوانيم ولي انكشتري فيروزه را در انگشت خود داريم تا از بلا ها ما را حفظ كند اين كلمه مقدس را ميخوانم ولي به يك قبر و چوب پوش شده ان اشك ها ميريزم كه به من كمك كن و مرا يك طفل نصيب كن . این کلمه مقدس را میخوانیم ولی....
صرف در مورد مقصد كلمه  هر قدر بگويم بازهم كم است حتی يك كتاب در مورد مقصد كلمه بايد نوشت .
من باز هم در حق امير خود و به جماعت دعوت و تبليغ دعا خير كردم كه به من اينقدر چيز هاي مهم و با ارزش را در ظرف 5 ساعت اموختاندند و من را از خواب غفلت بيدار ساختند .
فضيلت كلمه :
فضیلت کلمه بسیار زیاد است اگر کافر صد ساله که تمام عمرخود  را در گناه و شرک سپری کرده باشد وقتی که یکبار این کلمه را با صدق دل میخواند اللهu به برکت این کلمه تمام گناه های گذشته اش را میبخشد .
   مفهوم حدیث شریف است که پیامبر گرامی اسلامs می فرماید :
 اقرار (  لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) کلید های بهشت است فضایل اعمال صفحه ۵۴۹
  مفهوم حدیث شریف است که رسول گرامی
s می فرماید : سوگند به ذاتی که جانم در  دست اوست . اگر همه آسمانها و زمین با همه افراد خود و با همه چیز های که در میان انها وجود دارد و همه چیز های که در زیر آنها وجود دارد ؛ همه در یک پله ترازو قرار گیرند و اقرار (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) در پله دیگر اش گذاشته شود؛اقرار (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) از همه آنها سنگین تر می شود فضایل اعمال صفحه ۵۵۵.
   مفهوم حدیث شریف است که پیامبر اکرمs  فرمود : روز قیامت خداوند متعال می فرماید که هرکس (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) گفته است و در قلبش ذره ای از ایمان وجود دارد او را از آتش جهنم بیرون اورید ؛ هر کس که (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) گفته یا مرا ( به نحوی ) یاد کرده یا لحظه ای از من ترسیده است او را از آتش جهنم خارج کنید .- فضایل اعمال صفحه ۵۷۳.
   روزی حضرت ابوبکر صدیقf با حالتی رنجیده خدمت
آنحضرت
s حاضر شد . رسول اکرمs  پرسید : چه خبر است که تو را رنجیده خاطر میبینم ؟ ابوبکرf عرض نمود : دیشب عمو زاده ام وفات نمود ؛ لحظه ای که جان می داد بالای سرش حضور داشتم ( دیدن آن منظره بر من اثر گذاشته )‌. رسول اکرمs فرمود : او را کلمه (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ) تلقین کردی ؟ جواب داد : تلقین نمودم . فرمود : او این کلمه را خواند ؛ عرض کرد : بله ؛ خواند ؛ آن حضرت فرمود : بهشت برایش واجب شد .
 ابوبکرf عرض نمود : یا رسول اللهs : اگر افراد زنده این کلمه را  بخوانند چه می شود ؟ رسول اکرمf دوبار تکرار کردند : این کلمه بسیار از بین برنده و منهدم کننده ای  گناهان است ( یعنی به طور کلی گناهان را از بین می برد )‌ فضایل اعمال صفحه ۵۷۶.
تنها كلمه خواندن پنج فرضيت دارد .
1-   در تمام عمر يكبار به اخلاص خواندن كلمه فرض است.
2-   الفاظ كلمه را درست ادا كردن فرض است.
3-    معني كلمه  را دانستن فرض است.
4-    در زير اين كلمه زندگي كردن فرض است.
5-   كلمه را به ديگران رسانيدن فرض است.
وقتي كه كلمه را خوانديم احكام خداوند بالاي ما فرض ميشود كه اولين حكم اللهu نماز است .
نماز معراج مومن است
نماز ستون دين است .
نماز ذريعه خواستن از خزانه هاي اللهu  است .
كسي كه به نماز پابند بود در دين پابند است و كسي كه در نماز پابند نبود در دين پابند نيست .
نماز بهترین جهاد است .
نماز نور مومن است .
نماز روی شیطان را سیاه می کند .
اگر کسی به سببی در جهنم برود آتش جا های  سجده ( هفت اعضا) او را نمی سوزاند .
الله تعالی جای سجده را بر آتش جهنم حرام کرده است .
پسندیده ترین عمل نزد الله تعالی نمازی است که در وقت آن خوانده شود
نماز کلید بهشت است .
نماز برای دین چنان است که سر برای بدن .
بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت است .
بهترین نماز ها  ؛ نماز نیم شب است ؛ ولی بجا آورندگانش خیلی کم هستند.
وقتي كه نماز بالاي امت فرض شد اصحابf بسيار خوشحال شدن يك كافر از يك صحابي پرسيد كه به شما چي داده شده كه اين قدر خوشحال هستيد صحابي فرمود كه كليد خزانه هاي خداوند به ما داده شده كه با دو ركعت نماز هرچه از خداوند بخواهيم خداوند بما ميدهد و صحابي در هر كار خود و در هر مشكلات خود دو ركعت نماز خوانده و دعا ميكردند مشكل شان حل ميشد.
مفهوم حديث شريف است كه پيامبرs فرموده اند . كسي را كه نماز اش او را از كار بد مانع نشود نماز اش نماز نيست .
كسي كه چهل روز نماز خود را با تكبير تحریمه با جماعت ادا كند خداوند به او دو انعام ميدهد يكي در دنيا منافق نميباشد دوم در آخرت دوزخي نميباشد.
مفهوم حديث شريف است كه فرق در بين مشرك و مومن صرف نماز است.
با خود فكر كردم كه ما چقدر از دين خود دور شده ايم كه نماز را كه فرق كننده مسلمان و كافر است آنرا گذاشته و به روز ها نماز نميخوانیم باز خود را مسلمان هم ميگويم . و باز يك نماز را كه خوانديم ميگويم خداوند چرا دعا مارا قبول نميكند .
حتي كساني اند كه از نماز خواندن شرم دارند و نماز خواندن را يك كار عقب مانده فكر ميكنند و اذان دادن ر ا و گفتار مولوي مسجد را به تمسخر ميگيرند و حتي اقرار ميكنند كه من كتاب زياد خوانديم ولي شكر كه كتاب ديني هيچ نخوانديم . با اين گفتار خود از ريش سفيد خود هم شرم نميكند كه هر لحظه مرگ در كمين اش است .
ما در همين جماعت یازده نفري خود كساني را داشتيم كه ريش سفيد بود ند بزرگ قوم خود بودند در هر امور لايق و دانسته بودند ولي نماز را درست ياد نداشت و بازهم هدايت خداوندي در حق شان شده بود كه در حلقه جماعت دعوت و تبليغ شامل شده و به سه روزه آمده بود و به مقابل هر كدام زانو ميزد و سوره فاتحه را ميخواست ياد بگيرد .
در مورد نماز هر قدر بگويم هنوز هم كم است .
سوم علم و ذكر :
مقصد از علم اين است كه علم حال را بدانيم .
يعني همين لحظه در زندگي ما حكم خداوند و سنت پيامبرs چي است . همين كار را كه حالا انجام ميدهم چه در دوكان هستيم چه در موتر هستيم  در هر معامله كه هستيم همين حالا حكم خداوند چيست .يعني هر لحظه از زندگي خود را با حكم اللهu و سنت پيامبرs مطابقت دادن و هم سان ساختن. با خود فكر كردم كه چه يك نكته مهم را اموختم يعني علم اين نيست كه از صبح تا شام بدون خستگي و بدون نمازو طاعت در پي آموختن لسان انگليسي باشيم باز بگويم كه من علم مي اموزم و آموختن علم فرض است .
بلكه آموختن لسان انگليسي يك كسب و يك وظيفه است كه انگليسي ياد بگيريم و در يك شعبه با پول بهتر وظيفه انجام بدهيم اين كه علم نشد
بلكه علم اموختن احكام الله
u به طريقه سنت پيامبرs  و عملي كردن ان در زندگي خود است كه هم كاميابي دنيا است و هم كاميابي اخرت .
اگر داكتر لايق باشيم ولي از احكام خداوند خبر نباشيم و ايمان نداشته باشيم چي فايده ؛ كاميابي دنيا در دريشي پوشيدن و انگليسي حرف زدن و داكتر و انجنير بودن ولي از همان طريق به مردم خيانت كردن جيب هاي مردم را خالي كردن و بالاي برادر مسلمان خود تجارت كردن و پول هاي هنگفت حرام را جمع كردن كه كاميابي نشد
امروز همه ما در تلاش هستيم كه ما و يا فرزند ما بايد علم ياد بگيرد و داكتر شود ؛ انجنير ؛ مهندس و .... تا پول زياد پيدا كند دريشي بپوشد  و انگليسي حرف بزند و موتر مودل بالا را سوار شود . اما اين فكر را نداريم كه اين كارها كه دين همرايش نباشد هلاكت دنيا و آخرت است .
یک وقت نماز خود را بخاطر ۵ مریض عاجل ترک کند که ۵ دانه ۲۰۰ میشود یک هزار افغانی و مصرف یک هفته ما پیدا شد آیا این کامیابی است؟  انهم اگر مریض عاجل تر باشد فیس داکتر هم بالا تر میرود چنانچه  شرایط فعلی  ما همین طور است .
درحالی که علم عبارت از اموختن قران که کلام اللهu و احكام او بوده همراه بادرک و فهم سنت رسول اللهs و تطبیق نمودن ان در زندگی شباروزی مان میباشد که ماباید احکام اللهu را اموخته و به طریقه سنت پیامبرs در زندگی خود عملی کنیم .
-                       فضلیت علم
کسی که برای آموختن علم دین   بیرون  میشود فرشته ها بال های خود را فرش قدومش میکنند و هفتاد هزار ملایکه برایش دعای مغفرت میکنند و ماهی های دریا و پرنده گان هوا برایش دعا میکنند کسی که قران کریم راحفظ می کند خداوند در روز قیامت به مادر و پدر اش تاج ازنور میدهد وبه حافظ  قران پاک حق شفاعت ۱۰ نفر از فامیل اش را که واجب دوزخ باشد داده میشود .  و کسی که یک آیت از قران را یاد میگیرد خداوند ثواب صد رکعت نماز نفل به او میدهد و کسی که یک باب از علم را یاد میگیرد خداوند به او ثواب هزار رکعت نماز نفل را میدهد.
ذکر کردن قلب را زنده نگهمیدارد توسط ذکر محبت ؛ خوف  و عظمت اللهu در قلب ما پیدا می شود و محبت ؛ خوف  وعظمت دنیا از قلب  ما بیرون میشود. مفهوم حدیث شریف است  « کسی که ذکر میکند به مثال زنده است وکسی که ذکر نمیکند مثال مرده است.»   مفهوم حدیث شریف است که( روز قیامت یک منادی اعلام می کند که خردمندان کجایند ؟
مردم می پرسند ؟ مراد از خردمندان چه کسانی هستند ؟ پاسخ داده میشود: کسانی که در حال ایستاده نشسته و دراز کشیده خدا را ذکر می کردند و در آفرینش آسمان  ها  و زمین فکر کرده می گفتند : ای خدا   تو این ها را بیهوده نیافریده ای ؛ ما تو را به پاکی یاد می کنیم ؛ پس ما را از عذاب دوزخ نجات بده . سپس برای آنها پرچمی درست می شود که همه آنها پشت آن پرچم به راه می افتند و به آنها گفته می شود : برای همیشه وارد بهشت شوید .)
-                       چارم اکرام مسلم
یعنی احترام کردن به یک مسلمان
 مقصد از اکرام مسلم این است که به تمام مخلوق خداوندu سلوک نیک داشته باشیم حتی تبسم کردن یک صدقه است مفهوم حدیث شریف است «کسی که به بزرگان احترام نمیکند و با اطفال شفقت نمیکند از جمله امت من نیست )) یعنی از روش و طریقه من نیست .
کسی که طرف مادر و پدرخود به مهربانی میبیند هر  بار که نگاه  می کند خداوند  برای او ثواب یک حج عمره را میدهد . کسی که بالای یک یتیم به شفقت دست میکشد خداوند به هر تار موی که از زیر دست  اش میگذرد ثواب میدهد.
مفهوم حدیث شریف است که :
هر کسی عیب برادر مسلمانش را بپوشاند خداوند روز قیامت عیب او را می پوشاند  و هر کس عیب مسلمانی را ظاهر کند خداوند متعال عیب خود او را ظاهر می کند حتی که او را در خانه اش رسوا می سازد .
-                        اخلاص نیت
مقصد از اخلاص نیت این است که هر کار نیک را که انجام میدهیم نیت  ما خاص به خاطر رضای خداوند باشد نه ریا.
 مفهوم حدیث شریف است که ـخداوند متعال به صورتها ( ظاهری) و مال های شما نگاه نمی کند بلکه به قلب ها و اعمال شما نگاه میکند .
اگر کسی یک دانه خرما را به خاطر خداوندu به اخلاص صدقه کند خداوندu برایش بیشتر از کوه احد ثواب میدهد و اگر به  ریا و  فریب تمام زنده گی خود را خیرات کند که مقصداش رضایت خداوندu نباشد بلکه به نمایش و خودنمای باشد بر علاوه که ثواب ندارد خداوند از اوسوال میکند .
هنگامی که نبی اکرمs حضرت معاذ را حاکم مقرر کرده  و به یمن فرستاد ؛ ایشان ازنبی اکرمs در خواست نصیحت کرد . نبی اکرمs فرمود : در تمام کارها اخلاص را درنظر بگیر چرا که همراه با اخلاص عمل کم نیز کفایت می کند .
در حدیثی آمده است . (( خداوند متعال از میان اعمال فقط همان عمل را می پذیرد که خالص برای او انجام داده شود )).
این ‍‍‍پنج صفات یک مومن است و. ششم. کار مومن دعوت و تبلیغ  است
مقصد از دعوت و تبلیغ این است که خود ما کا رنیک کنیم و دیگران را نیز تشویق به کار نیک نمایم و خود ما کار بد نکنیم و دیگران را نیز از کار بد منع نمایم .  
حضرت بی بی عایشه ( رضی الله عنها) می گوید: روزی رسول خداs به خانه تشریف آورد ؛ از  چهره اش مشخص بود که موضوع مهمی پیش آمده است . ایشان وضو گرفت و با کسی صحبت نکرد و به مسجد تشریف بردند .
من خودم را به دیوار حجره چسپاندم تا بشنوم به مردم چه می گوید . در این اثنا ایشان بر منبر نشست و بعد از حمد و ثنای پروردگار فرمود :
ای مردم ! خداوند به شما می گوید که امر به معروف و نهی از منکر بکنید پیش از آنکه دعا کنید و من قبول نکنم از من سوال کنید ولی به شما ندهم  و از من بر دشمنان خود یاری بخواهید و من یاری تان نکنم ؛ بیش از این چیزی نگفت و از منبر پایین آمد
مفهوم حدیث شریف است که  پیامبر اکرم ص می فرماید :( اگر در میان قومی یک نفر گناه انجام دهد و آنان با وجود اینکه توانایی دارند  او را از گناه باز ندارند اگر بلایی از جانب خداوندu قرار باشد بیاید شامل همه خواهد بود  ) .
مفهوم حدیث شریف است که رسول اللهs فرمود : وقتی امت من دنیا را بزرگ پندارند هیبت و عظمت اسلام از دلهایشان بیرون می رود و وقتی امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند از برکات وحی محروم می گردند و وقتی فحش و دشنام گویی را اختیارکنند از نگاه و توجه خدا می افتند ( یعنی نزد خداوند بی ارزش می شوند )‌
ما و شما میدانیم که حضرت محمدs آخرین پیامبر است دیگر پیامبر نمی آید دروازه نبوت بسته شده است ولی کار نبوت تا قیامت ادامه دارد
چنانچه حضرت محمدs در  حج الوداع  تمام صحابه را جمع کرده که در حددود یک لک نفر صحابی بود و برایشان  گفت که ایا من دین را برایتان رسانیدم ؟ همه با  یک صدا گفتند که دین را به ما رسانیدی آنگاه پیامبرs انگشت شهادت خود را به طرف آسمان بلند کرده و سه بار گفت که یا الله تو گواه با ش که من دین را به ایشان رسانیدم .
پس حاضرین به غایبین برسانید . امروز از ان یک لک صحابی صرف تعداد کم ان قبر هایشان در مکه مکرمه و مدینه منوره است و باقی انها برای رسانیدن دین به تمام دنیا سفر کردند و در راه دعوت و تبلیغ  و رسانیدن دین به مردم  تا پایان عمر باز نه ایستادند ودر همین راه اکثر شان به شهادت رسیدند . امروز بیبیند که عربستان کجا است و کابل کجا ولی بیش از هفتاد و دو صحابی در شهدای صالیحین قبر شان است آنها این راه های طولانی را با طیاره های امروزی طی نکرده بودند بلکه پیاده و یا با اسپ و خر آمده بودند تا برای ما دین را برسانند . عربستان کجا است و سر زمین چین کجا قبر صحابی در چین است در ترکیه در ایران در پاکستان در بسیاری کشور های دور دور است . انها میدانستند که یک نماز در مکه مکرمه ثواب یک لک نماز را دارد و در مدینه منوره ثواب پنجا هزار نماز را دارد میتوانستند که با فامیل های خود زن و فرزندان خود آرام زندگی کنند و ثواب بسیار زیاد را هم حاصل کنند ولی بخاطر رسانیدن دین به ما و شما  زنان خود را با وجود زنده بودن شان بیوه ساختند فرزندان شانرا یتیم ساختند و زحمت ها کشیدند تا خود را به مناطق ما رسانیدند و دین را به ما رسانیدند تا ما از دوزخ نجات پیدا کنیم و بهشت جاویدان نصیب ما شود .
ورنه اگر این کار را نمیکردند فردا روز قیامت ما و شما گریبان شان را گرفته و مگفتیم  یا الله این ها در حق ما ظلم کرده و به ما دین را نرسانیدند و ما بی خبر از دین زندگی کردیم.
صحابه کرام بخاطر اینکه در روز قیامت در مقابل اللهu و پیامبرs خاموش نباشند و شرمنده نباشند  همه زندگی را گذاشته و سفرکرده و دین را به ما رسانیدند . و در  راه دعوت و تبلیغ ورسانیدن دین به تمام دنیا کوشیدند حتی که شهید شدند .
حالا وظیفه ما است که دین را یاد بگیریم در زندگی خود انرا عملی کنیم و به دیگران برسانیم . در غیر ان ما در افغانستان هستیم کسانی که در امریکا در اروپا و در دیگر کشورهای کفری زندگی میکنند و از دین بی خبر هستند آنها که در حالت کفر وفات میکنند روز قیامت از گریبان ما میگیرند و میگویند  یا اللهu این ها در حق ما ظلم کردند . ما به انها تمام تولیدات خود را رسانیدیم طیاره ؛ موتر؛ کمپیوتر و غیره  چیزها خود را به اینها رسانیدیم ولی اینها  دین را به ما نرسانیدند . یالله حق  ما  را از این ها بگیر .
پس در آن روز ما چی جواب خواهیم داد ؟
گوینده این شش  اصول چنان با احساسات ؛ صداقت و پاکی این حرف ها را بیان میکرد که من کاملا غرق گفتار او شده بودم و راستی که خودم نزدخود شرمنده شدم که ما چقدر به بیراهه روان هستیم و چقدراز راه راست دور هستیم وهنوز هم فکر میکنیم که از ماکرده مومن ومسلمان کامل هیچ کس نیست .
ما در شرایط فعلی مانند یک مصرع از شعر هستیم که میگوید
آنکس که نداند و نداند که نداند   --   در جهل مرکب همه دهر بماند .
ما همینطورهستیم که نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم  این حالت ما خطرناکترین و پایین ترین  حالت زندگی است .
باز هم به تعلیم دهنده خود که در مقابل ما استاده بود و صحبت میکرد و به جماعت دعوت و تبلیغ دعا خیر کردم و از خداوند تمنا کردم که یااللهu ما  و تمام اهل اسلام را از این حالت که نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم  نجات بده .
تعلیم دهنده در اخیر گفت که ما ایمان داریم که دروازه نبوت بسته شده و دیگر پیامبر نمی اید ولی کار نبوت جریان دارد . پس بخاطر که دعوت دادن را یاد بگیریم که چطور دعوت بدهیم بزرگان یک ترتیب گذاشته  اند  که برای آموختن ان در تمام عمر یکبار برای چهار ماه دراین راه بیرون شدن است و بعدا هرماه برای سه روز بیرون شدن و هر روز تعلیم کردن در خانه و ...
من هم برای  چهار ماه اراده دارم و شما هم  اراده کنید همه گفتند انشاالله بعد در جای خود نشست .
بعد از او نوبت نفر دوم که در پهلوی او در سمت راست نشسته بود رسید او هم همان گفتار او را با کمی تغیرات و با انتخاب احادیث بیشتر بیان کرد و بعد نوبت نفر سوم و چهارم و تا اخیر هر کس که یاد نداشت نفر که تعلیم میداد او اول آهسته اهسته همین شش اصول را ( شش نمبر ) را میگفت و کسی که استاده بود آنرا تکرار میکرد تا یاد بگیرد .
در اخیر سخن ها دیدیم که ساعت نزدیک به دوازده بجه ظهر است و خسته شده بودیم امیر صاحب گفت که حالا وقت  قیلوله است . یعنی سنت پیامبرs است که پیامبرs اکثرا در همین وقت کمی استراحت میکردند و بعد از خواب برخواسته و نماز ظهر را  ادا میکردند .
همه ما به نیت اینکه یک سنت پیامبرs را زنده بسازیم  در هرگوشه به طريقه سنت پیامبرs برای نیم ساعت کم ویا زیاد خواب شدیم چون نیت ما زنده ساختن یک سنت پیامبرs بود همین مدت را که خواب هم بودیم در عبادت حساب شد .
این نیم ساعت خواب چنان ارامش بخش و لذت داشت که در طول عمر خود چنین خواب ارام نکرده بودم . البته اداب خواب را بعدا مفصل تشریح خواهم کرد .
نزدیک به نماز ظهر قبل از آمدن مقتدیان همه بیدار شده و وضو گرفته و بعد از خواندن تحیته وضو و تحیته مسجد به ذکر و تسبیح مصروف شدیم.
دو سه مقتدی زودتر آمده بودند و ما را در حالت خواب دیده بودند و باهم تبصره میکردند که اینها آمده اند که اینجا خواب خود را پوره کنند باز میگویند که برای دعوت و تبلیغ آمده ایم  ...
   ولی آنها خبر نبودند که این خوا ب سنت پیامبرs یعنی خواب قیلوله بود و دوم اینکه از صبح تا حالا چقدر اعمال نیک انجام داده بودیم ولی آنها نبودند و ندیدند اما همین نیم ساعت خواب قیلوله ما را دیدند و تبصره کردند .
ولی به ما اجازه نبود که بدون مورد با کسی گفتگو کنیم به خصوص با مقتدیان محترم مسجد .
   در این وقت کمی فرصت پیدا کردم و با خود فکر کردم که آیا از  صبح تا حالا که با این  جماعت دعوت و تبلیغ آمده ام چی فایده کرده ام و چی ضرر کرده ام اول ضرر  های خود را با خود حساب کردم با خود فکر کردم که اگر اینجا نمیبودم از صبح مصروف کمپیوتر وانترنیت میبودم و گاه گاه  موزیک میشنیدم یا با دوستان انترنیتی خود حرف های بی مورد میزدم و یا حتی به سایت های غیر اخلاقی رفته و وقت خود را سپری میکردم و یا شاید اگر انترنیت نمیبود  در کار و بار خود مصروف حرف های لهو و لهب میبودم تا وقت سپری شود . دیدم که کدام ضرر  نکردیم که اینجا آمدیم . حالا فایده های خود را حساب کردم .
اول از صبح تا دوازده ظهر در خانه خدا یعنی در باغچه  های از جنت بودیم و مفهوم حدیث شریف است که وقتی به باغچه های جنت میروید خوب بچرید .
و مومن در مسجد مانند ماهی در آب است و منافق در مسجد  مانند پرنده در قفس است ...
فایده دوم اینکه از حرف های دنیایی و گناه های دنیا دور بودیم . دیگر اینکه آنقدر فایده ها و فضایل  خواندن کلمه ؛ نماز  ؛ آموختن علم ؛  ذکر ؛ احترام کردن دیگران  و دعوت را شنیدم که شوق انجام دادن هر کار نیک در وجودم پیدا شد .
دیگر اینکه به عوض شنیدن موزیک بسیار زیاد حدیث شریف شنیدم و آیات قرآن کریم را شنیدم که قلبم را آرامش بخشید و بسیار ثواب حاصل کردم .
دیگر اینکه چقدر احادیث خواندم و شنیدم و متوجه شدم و یاد گرفتم و انجام دادم و ثواب حاصل کردم و در آینده خود نیز از آن استفاده میکنم انشاه الله.
دیگر اینکه احترام کردن به مادر و پدر را متوجه شدم و احترام کردن به استاد . عالم دین و ریش سفیدان را یاد گرفتم .
مولوی صاحب مسجد آمد و با دیدن ما با ما احوال پرسی کرد و معلوم میشد که با جماعت دعوت و تبلیغ اشنا ی  دارد .
و به گفته خودش قبلا هم چند جماعت آمده بود و او از جماعت ها خوش بود .
بعد از نماز ظهر و بعد از دعا قبل از اینکه مقتدیان از جای خود بر خیزند کسی که وظیفه دوم یعنی تعلیم ظهر بدوش او بود کتاب فضایل اعمال را  گرفته و درمقابل صف ها نزدیک  منبر نشسته و صرف یک و یا دو حدیث شریف را خواند  و مختصر دعا کرد تا مردم متوجه شده و هم با شنیدن چند حدیث شریف برایشان ثواب برسد و هم قلب شان به مسجد  و شنیدن حدیث بیشتر مایل شود . بعد دعا کردیم و همه مقتدیان رفتند .
یک و دو جوان با دیدن جماعت ما نشستند و امیر صاحب ما باایشان به طور خصوصی یعنی آرام و به شکل دوستانه صحبت کرد آنها را تشویق به این کار ساخت که دعوت و تبلیغ کار امروز و دیروز نیست بلکه از آدم( ع)  تا اخرین پیامبر محمدs این کار تمام پیامبران بود ولی امت های دیگر پیامبران دو وظیفه داشتند . یکی اینکه دین را یاد بگیرند و در زندگی خود عملی کنند ولی امت  پیامبر ما حضرت محمدs سه وظیفه دارد اول دین را بیاموزند دوم انرا در زندگی خود عملی کنند  سوم انرا به تمام مردم برسانند . که همین وظیفه سوم امت حضرت محمدs را به نام امر بالمعروف و نهی عن المنکر یعنی رهنمایی به کار های نیک و منع کردن از کار های بد میگویند .
آنها هم وعده دادند که به زودترین فرصت تصمیم خواهند گرفت وبه یک سه روزه خواهند رفت و آدرس مرکز تبلیغی ها را پرسیدند چون تا حالا چنین مرکزی را در شهر کابل ندیده بودند . امیر صاحب هم گفت که آدرس این است کابل چمن حضوری مسجد اصحاب کهف لوحه دارد که مرکز جماعت دعوت و تبلیغ .
آنها بسیار خوشحال شدند  و رفتند .
چند لحظه بعد دو نفر که وظیفه خدمت را داشتند امده و گفتند که غذا آماده است . دستر خوان را در یک گوشه مسجدهموار کردند و نان را آوردند . قبل از نان خوردن امیر صاحب اداب نان خوردن را بیان کرد .
آداب نان خوردن :
اول دست های خود را میشوییم ولی خشک نمیکنیم .
با خود فکر کردم که چرا دست های خود را که شستیم با چیزی خشک نمیکنیم وقتی که سنت پیامبر ص است حتما حکمت های در ان نهفته است که باید در این مورد تحقیق صورت گیرد .فکر کردم و دانستم که وقتی که دست های خود را با آب پاک شستیم دست ما پاک است و اگر با هر دستمال که دست خود را خشک کنیم امکان این است که در دستمال مکروب باشد و دست های ما را الوده با مکروب ساخته و چون همزمان میخواهیم که غذا بخوریم فورا به بدن ما داخل شده و مارا مریض میسازد و یا وقتی که دست خود را با دستمال خشک کردیم دستمال را شخص دیگر گرفته دست های خود را خشک میکند و همینطور به نوبت چندین نفر از یک دستمال استفاده میکند که این کار باعث انتقال مکروب و بیماری های گوناگون از یک شخص به شخص دیگری میشود .
و درپهلوی این  موضوع هزار ها حکمت دیگر هم است .
خداوند را شکر گذاری کردم که این هدایت را در حق من کرد که با این جماعت دعوت و تبلیغ امدم و در ظرف چند ساعت کم این نکته مهم را دانستم و عملی کردم و یک سنت پیامبرs را در زندگی خود زنده ساختم .
آداب دوم
سر دستر خوان به طور یک زانو  ( زینگون کیش )  یعنی یک زانو قاط شده و یک زانو به شکل ایستاده مینشینیم  . باز هم به من سوال پیدا شد که چرا ما در تمام عمر خود  به شکل چار زانو نشسته و غذا میخوریم ولی طریقه سنت اینطور  است .
حکمت در این گونه نشستن در این است که ران پای ما بالای شکم ماکمی فشار آورده و شکم را در وقت غذا خوردن کمی داخل میبرد و باعث میشود که کمتر نان بخوریم و جای برای آب و هوا و تنفس کردن باقی میماند .
در غیر ان اگر به شکل غیر سنت پیامبرs نشسته و غذا میخوریم در آن صورت شکم ما ازاد بوده و نان  را بیش از حد معمولی ان میخوریم و شکم ما مکمل پر میشود و انگاه جای آب و جای هوا و  تنفس کردن نمیباشد و باعث مریضی های گوناگون میشود .
بیینید که با ترک کردن یک سنت پیامبرs چقدر ضرر و مریضی های گوناگون به وجود خود ما پیدا میشود و با زنده کردن یک سنت پیامبرs چقدر فایده های زیاد به وجود خود ما دارد و همچنان ثواب زیاد هم نصیب ما میگردد  .
اداب سوم : با دست راست نان میخوریم و اول اگر با نمک و یا کمی آب شروع کنیم بهتر است .
دعای نان خوردن را میخوانیم که (بِسمِ اللّهِ وَ عَلى بَرَكَه اللّه)
اگر در شروع نان خوردن بسم الله نگفته باشیم در وسط غذا خوردن میگویم که (بِسْمِ اللّهِ اَوَّلِهُ وَ اخِرِهُ) در وقت نان خوردن حرف دنیایی نمیزنیم
   و از قسمت وسط بشقاب نمیخوریم چون در وسط بشقاب برکت است از مقابل خود میخوریم .
پیامبرs هیچ غذا را نه گفته است که خراب است . بنا ما هم هیچ غذا را نمیگویم که  خراب است بلکه اگر مزه نداشت و یا مورد علاقه ما نبود انرا بد نمیگویم بلکه نمیخوریم و انتقاد نمیکنیم زیرا شاید صرف ما را خوش نیامده باشد .
غذا خوردن سه نوع است
اول به شکل اکرام غذا خوردن . دوم به شکل انصاف غذا خوردن و سوم به شکل ظلم غذا خوردن.
به شکل اکرام غذا خوردن بهترین شیوه غذا خوردن است که در وقت غذا خوردن بیشتر متوجه هم بشقابی ات میباشی  و کوشش  میکنی که او بیشتر و زیاد تر از شما غذا بخورد و چیز خوب و یا گوشت زیادتر را از نفس خود کرده به او واگذار میکنی که این گونه غذا خوردن را به شکل اکرام میگویند
دوم غذا خوردن به شکل انصاف
یعنی در غذا خوردن نه کم میخوری و نه زیاد بلکه با انصاف و عادلانه هر چیز را مساویانه تقسیم کرده و غذا میخوریم.
و سوم غذا خوردن ظالمانه است.
که این گونه غذا خوردن خوب نیست یعنی درحق کسی که با تو در یک بشقاب غذا میخورد  در حق او ظلم کرده و بیشتر از او غذا بخوری .
در اخیر غذا خوردن دعا ختم نان خوردن را میخوانیم که (اَلْحَمْدُلِلّهِ الذِىْ اَطْعَمَنَاوَسَقَانَا و جَعَلَنَامِنَ الْمُسْلِمِيْنَ)
و بعد دست های خود را میشویم و با دستمال خشک میکنیم تا چربی غذا از دست ما پاک شود .
نان بسیار ساده بود ولی چنان لذت و مزه که در آن بود از بهترین غذا های بیرون با مزه تر بود.
بعد از نان خوردن و نوشیدن چای دو نفر خدمت  کننده دستر خوان را جمع کردند. و امیر صاحب گفت که حالا وقت مذاکره است یعنی در مورد بعضی از امور دین و اصول  ها صحبت میشود .
همه به طور حلقه جمع شدیم و امیر صاحب گفت که  دوازده اصول است که باید همیشه در زندگی خود ان دوازده اصول را عملی کنیم
از این دوازده اصول چهار انرا باید زیاد و همیشه انجام بدهیم و چهار دوم انرا کم انجام بدهیم و چهار سوم انرا هیچ وقت انجام ندهیم .
چهار عمل که همیشه زیاد انجام میدهیم .
اول دعوت الله زیاد انجام میدهیم :
یعنی یاد نمودن از ذات و صفات اللهu و  هر لحظه و با هر کس از بزرگی خداوند و از صفات خداوند یاد اور میشویم تا اینکه بار بار که یاد آور شدیم حقیقت این امر اولتر از همه به قلب خود ما تاثیر میکند . و اولتر از همه یقین خودما به ذات خداوند بیشتر میشود .
دوم تعلیم و تعلُم را زیاد انجام میدهیم :
یعنی هر لحظه در تلاش این باشیم که از دین از قران و از حدیث شریف چیزی بیآموزیم و همزمان به دیگران برسانیم و به دیگران یاد بدهیم .
زیرا مفهوم حدیث شریف است که ( حضرت انس رض  می فرماید : ما خدمت رسول اللهsعرض کردیم : یا رسول اللهs ! آیا تا زمانی که ما به همه نیکیها عمل نکرده ایم به دیگران امر نکنیم ؟ و تا زمانی که از همه بدیها پرهیز و اجتناب نکرده ایم دیگران را منع نکنیم ؟
رسول اللهsفرمودند : هرگز اینطور نیست . بلکه شما به نیکیها امر کنید گرچه خودتان به همه آن عامل نیستید و از بدی ها منع کنید اگرچه خودتان کاملا اجتناب نکرده اید.  صفحه ۷۶۸ فضایل اعمال.
سوم ذکر و عبادت زیاد باید کنیم :
یعنی هر لحظه همزمان که مصروف کار و بار دنیای هم هستیم باید زبان ما در ذکر خداوند باشد و کوشش  کنیم که عبادت خداوند را در وقت معین ان وبه شکل درست ان انجام بدهیم ونسبت به  کار و امور دنیا عبادت را مقدم بشماریم .
زیرا توسط ذکر است که بزرگی . عظمت  و محبت اللهu به قلب ما پیدا میشود . و توسط ذکر است که بزرگی . عظمت و محبت دنیا از قلب ما بیرون میشود پس باید همیشه زبان ما و فکر ما در ذکر مشغول باشد .
چهارم خدمت  زیاد کنیم :
یعنی همیشه در خدمت به دیگران باشیم . یعنی نیت و کوشش  ما این باشد که باید به دیگران خدمت کنیم چه به زن و اولاد ما باشد چه پدر و مادر . برادر و خواهر ما باشد و چه همسایه ما باشد و چه هر مسلمانی که باشد . کوشش  کنیم تا خدمت انها را بکنیم .
چهار عمل را که همیشه کوشش  کنیم کمتر انجام بدهیم عبارت است از :
اول باید کم غذا بخوریم :
یعنی همیشه در وقت غذا خوردن کوشش  کنیم که کمتر غذا بخوریم چون کم خوردن انسان را صحتمند نگهمیدارد .و فواید بیشمار دارد . که شاید بعدا برایتان بیان خواهم کرد .
یکی از فواید کم غذا خوردن این است که انسان سبک میباشد و کمتر خواب میکند و بیشتر میتواند که عبادت اللهu را انجام بدهد و بخصوص در تهجد میتواند که پایبندی بیشتر کند .
دوم باید کمتر خواب کنیم :
یعنی خواب به اندازه کنیم که ضرورت است یعنی به مقداری که خسته گی ما رفع شود . و خواب بیش از حد انسان را تنبل می کند وذهن انسان را غافل میسازد .
سوم باید حرف دنیای را کمتر بزنیم .
یعنی همیشه کوشش کنیم که حرف های دنیایی را کمتر بزنیم در عوض در یاد اللهu باشیم و بزرگی اللهu را بیشتر یاد کنیم زیرا حرف زدن زیاد در امور دنیایی باعث میشود که فکر ما بیشتر در امور دنیایی مصروف باشد  و از ذکر اللهu غافل شویم .


چهارم باید کمتر از مسجد بیرون شویم .
یعنی اگر با یک جماعت در تشکیل هستیم پس باید که هیچ از مسجد بیرون نشویم مگر به وقت ضرورت  و در غیر ان هر انسان که هرقدر در مسجد وقت خود را بگذراند بجز از اجر ثواب و عبادت چیزی دیگر نصیب او نمیشود .
و برعکس اگر بیکارهم باشیم و خود را مصروف کارهای دیگر ساخته و به مسجد نیائیم خود به خود با شیطان یکجا شده و آهسته آهسته شیطان انسان را به گناه های بیشتر میکشاند . پس کوشش  کنیم که اکثر اوقات خود را در مسجد سپری کنیم .
چهار عمل را که هیچ انجام نمیدهید :
اول سوال نمیکنیم :
سوال کردن یعنی از کسی چیزی را تفاضا نمیکنیم هر چیز که باشد خوراک ؛ پوشاک ؛ هر چیز که باشد از یک بنده هیچ سوال نمیکنیم برعکس هر سوال و خواست که داشته باشیم مستقیم از اللهu سوال میکنیم و از او طلب میکنیم زیرا از بنده هر چیز را که بخواهیم بنده بلاخره خسته میشود و لی از اللهu هر قدر بخواهیم او بیشتر از ما خوش میشود و بیشتر میدهد .

همیشه چیزی را که خواستی از خداوند بخواه
چون اگر داد نعمت است و اگر نداد حکمت است
و هیچ چیز را از بنده نخواه
چون اگر داد منت است و اگر نداد ذلت است
زهر است عطایی خلق  هر چند که دوا باشد.
 حاجت زکی میخواهی جایی که خدا باشد.
دوم- طمع نمیکنیم:
یعنی هیچ وقت در دل خود از کسی امید نمیداشته باشیم که  فلان شخص اگر به من این کار را کند  و یا به من کمک کند بلکه همیشه اگر طمع میکنیم از اللهu طمع میکنیم و به اللهu امید میکنیم و ازاللهu آرزو میکنیم که هر چیز بخواهیم اللهu بما میدهد .
سوم مال کسی را بدون اجازه نمیگیریم :
یعنی هیچ وقت بدون اجازه مال کسی را نمیگیریم و از ان استفاده نمیکنیم
چهارم
اسراف نمیکینم:
یعنی درهر  چیز کوشش  کنیم که اسراف نشود .پیامبرsمیفرماید ( خَیْرُ الامور اوسطا) یعنی در هر کار حد وسط  ان بهتر است .
و مفهوم حدیث شریف است که پیامبرs میفرماید که  اسراف نکنید اگر چه در لب جوی جاری  باشید . یعنی اگر در لب بحر هم باشید ولی اسراف نکنید . منظور تنها در مصرف کردن آب نیست بلکه هر نعمت خداوند که نزد تو به اندازه بحر ها  باشد باز هم به اندازه ضرورت از ان استفاده کن و در مصرف کردن ان اسراف نکن . زیرا خداوند دوست ندارد اسراف کننده گان را .
اگر همین دوازده اصول را در زندگی خود همیشه عملی کنیم به یقین که بحر از علم است و کامیابی دنیا و اخرت در انتظار ما میباشد
این دوازده اصول را هر یک ما تکرار کردیم بعد امیر صاحب گفت که حالا فرایض وضو .؛فرایض نماز ؛ فرایض غسل ؛ فرایض تیمم  وغیره را باید بدانیم و یاد بگیریم .
در وضوع چهار فرض است :
اول شستن روی از برآمدگی موی سر تا زیر زنخ و از یک نرمی گوش تا دیگر نرمی گوش .
دوم شستن دست ها تا به آرنج ها .
سوم چهارم حصه سر را مسح کردن .
چهارم شستن پا ها تا بجلک ها ( به شمول بجلک ها )‌.
همه ما چندین بارتکرار کردیم تا خوب یاد گرفتیم .
بعد گفت که در وضو سیزده سنت است .
اول نیت کردن ؛ دوم بسم الله گفتن ؛ سوم دست ها را تا بند دست شستن ؛
چهارم مسواک کردن  ؛ پنجم دردهن آب انداختن ؛ ششم در بینی آب انداختن  ؛ هفتم -  هر قسمت را سه بار شستن ؛ هشتم مسح تمام سر ؛ نهم خلال ریش ؛ ده هم خلال انگشتان دست ها  ؛ یازده هم خلال انگشتان پا ها ؛  دوازده هم به ترتیب شستن و سیزده هم همزمان شستن .
نزدیک به نماز دیگر شد بازهم نیم ساعت وقت داشتیم که کمی استراحت کنیم چون بسیار خسته شده بودیم .
بازهم هنوز از خواب بیدار نشده بودیم که چند مقتدی زودتر آمدند و مارا در خواب دیدند و با خود تبصره کردند .
بعد از نیم ساعت خواب همه برخواستیم وضو گرفتیم و دو رکعت نماز تحیته وضو و تحیته مسجد را خواندیم و در صف ها نشستیم . بعد از نماز عصر قبل از این که مولوی صاحب دعا کند کسی که وظیفه اعلان عصر را بدوش داشت از جای خود برخواسته و نزدیک منبر رفته و گفت که :
برادر ها  یک اعلان ضروری را بشنوید :
بعد از دعا کردن یک برادر درمورد اللهu و رسول الله و یا درمورد دین صحبت میکند همه تان بنشنید و بشنوید خداوند به همه ما و شما ثواب نصیب میکند . و در جای خود نشست .
بعد از دعا کسی که وظیفه ترغیب گشت به او سپرده شده بود برخواسته و چنین گفت .
نحمده ونصلی علی رسوله الکریم  .
خداوند در حق ما بسیار مهربانی کرده که در این زمانه فساد ما را در خانه خود خواسته و توفیق داد که نماز عصر را در جماعت ادا کنیم .
اللهu خالق ما است به غیر از اللهu هیچ خالقی نیست اللهu مالک ما است بغیر از اللهu هیچ مالک دیگری نیست اللهu رازق ما است بغیراز اللهu هیچ رازق دیگری نیست و اللهu حافظ همه ما است بغیر از اللهu هیچ حافظ دیگری نیست .
اللهu تمام چیز ها زمین ؛ آسمان ؛ کوه ها ؛ دریا ها؛ ماهی ها پرنده گان  ؛ حیوانات ؛ خزنده گان و همه موجودات را خلق کرده
و همه را برای این خلق کرده است که مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت انسان باشد و انسان را پیدا کرده برای عبادت و برای یکتا پرستی و کلمه (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ). اللهu میفرماید  ( و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون ) ما خلق نکردیم انسان و جنیات را مگر اینکه عبادت کنند مرا .
و گوینده بعد کم کم از شش اصول ( شش نمبر ) که قبلا مفصلا ذکر شد بیان کرد و در اخیر گفت که
 مفهوم حدیث شریف است که کسی که درزمانه فساد یک سنت را زنده کند ثواب صد شهید او داده میشود.  پیامبرs  در مکه مکرمه گشت میکرد و مردم را به دین آشنا ساخته وانها را به دین مبین اسلام دعوت میداد . حالا ما هم میخواهیم که در این محله گشت کنیم  پس یک رهبر یعنی (رهنما) که از همین محله باشد با دونفر دیگر بیرون رفته و در محله گشت کرده و هر کس را که دیدند او را دعوت میدهند که بیا در مسجد و چند لحظه از بزرگی اللهu؛صداقت پیامبرs و یا از آیات قران و احادیث پیامبرs باخبر شوید.
و بعد دوباره به مسجد می آیند.
امیر صاحب برخواست و دونفر از برادران جماعت خود ما را انتخاب کرد واز یک نفر محله خواهش کرد تا همرایشان به طور رهنما بیاید و بیرون شدند .
دوست ما که صحبت میکرد وظیفه اش ختم شد و نشست . حالا کسی که حرف زدن در حال نشسته بدوش او بود از جای خود برخواسته و درنزدیک منبر و نزدیک مولوی صاحب نشسته و شروع کرد به حرف زدن.
من با خود اندیشیدم که بزرگان این جماعت کسی که تهداب این قاعده و شیوه را گذاشته البته به کمک و یاری اللهu چقدر دقیق و اساس پلان گذاری و طرح ریزی کرده که یک لحظه هم تبلیغی بیکار نباشد و مصروف امور دنیای نشود بلکه درهر لحظه از  کارشان هزار ها حکمت نهفته است .
دوست ما بعد از حمد و ثنای اللهu و با یاد کردن بزرگی اللهu چند حکایت از پیامبر های گذشته را کرد و داستان ابراهیمa را داستان ذبح کردن حضرت اسماعیلa را و داستان یونسa را داستان موسیa را و چند حکایت از صحابی عالیقدر را کرد و بعد چون وقت نزدیک به نماز شام بود دعا کرد .
بعد از نماز فرض شام قبل از اینکه نماز گذاران برای ادای نماز سنت بر خیزند کسی که وظیفه اعلان شام را داشت به نزدیک منبر امدو گفت .
برادران یک اعلان ضروری را بشنوید بعد از  نماز سنت یک برادر در مورد دین صحبت میکند همه ما بنشینیم و بشنویم  اللهu برای همه ما اجر و ثواب میدهد .
و در جای خود نشست .
بعد از دعا کردن مولوی صاحب کسی که وظیفه بیان شام بدوش او بود از جای خود بر خواسته و نزدیک منبر رفته وبعد از حمد و ثنای اللهu و بزرگی اللهu شش اصول ( شش نمبر ) را با یک یک حدیث بیان کرد و در اخیر همه را تشویق کرد به اینکه برای آموختن بیشتر اموردین به خاطر زحمت کشیدن در مورد دین و به خاطر این که چیزی که یاد داریم به دیگران برسانیم و چیزیکه یاد نداریم از دیگر برادران مسلمان خود یاد بگیریم و برای این که یاد بگیریم که چگونه دیگران را به دین دعوت بدهیم باید برای سه روزه اراده کنیم.
و نام خود را بگویند که در کتابچه یاداشت شود . یک تعداد ازمردم در جای خود استاده شدند و نام خود را گفتند و اراده کردند که بخیر و به توفیق اللهu به زود ترین فرصت برای سه روزه به دعوت و تبلیغ خواهند رفت .
بعد از دعا کردن همه مقتیدیان رفتند .
و  دونفر که به خدمت تعین شده بودند دستر خوان را هموارکردند ونان شب را آوردند . باز هم یک از دوستان اداب نان خوردن را مکمل بیان کرد که قبلا مفصلا بیان شد . و بعد از نان خوردن وقت نزدیک به نماز خفتن بود همه ما وضو گرفتیم و در صف ها نشستیم . بعد از نماز خفتن بعد از دعا کردن کسی که وظیفه تعلیم خفتن بدوش او بود کتاب فضایل اعمال را گرفته و نزدیک منبر نشسته و بسیار مختصر و کوتاه حکایات زندگی صحابه را خواند و بعد کمی آنرا تشریح داد  که شوق دین در قلب های ما بیشتر شود و بعد دعا کرد و همه رفتند .
بعد امیر صاحب ما اداب خواب را بیان کرد .
قبل از خواب هر کدام ما تسبیحات خود را باید مکمل کنیم یعنی صد بار کلمه سوم را ((‌ سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ ) بخوانیم و صد بار استغفار را ( استغفار الله ربی من کل ذنبٍ ) و صدبار درود شریف را باید بخوانیم و اگر آیت الکرسی شریف را سه بار بخوانیم بسیار خوب است و دیگر وظايف و سوره ها را خواندن بهتر است .
بعد میتوانیم که بخوابیم .

آداب خواب :
در دنیا تمام مخلوقا ت اللهu به خواب نیاز دارند و همه انها میخوابند و انسان هم بخاطر ادامه زندگی خود و به خاطر ارام شدن و راحت شدن به خواب نیاز دارد .
ولی اگر به طریقه غیر سنت پیامبرs خواب میکنند مانند دیگر حیوانات صرف خواب کرده است ولی اگر همین خواب را به طریقه سنت پیامبرs خواب میکند مقام و عزت انسانیت بودن خود را حفظ کرده سبب  کسب رضایت اللهu شده هم اللهu در مقابل خواب او برایش اجر و ثواب های بی شمار میدهد و هم فواید بی شماری برای خودش برای بدن خودش دارد .
اول اگر در خانه باشیم دروازه کوچه را خبر میگیریم که باز نباشد اگر باز بود با دست راست با بسم الله گفتن  آنرا بسته میکنیم .
دوم سر ظرف ها دیگ و کاسه را و جام آب را و سطل آب را میپوشانیم که درآن چیزی نه افتد .
سوم اگر مال یعنی گوسفند و غیره باشد همه آنها را خبر گرفته که حیوان بیچاره ریسمان اش باعث خفه شدن وی نشود . و اب و علف کافی برایش میگذاریم .
بعد در اتاق بسم الله گفته داخل میشویم بستره خود را هموار میکنیم   و این سنت است که روی بستره خود را دست میکشیم که اگر کدام چیز باشد به ماضرر  نرساند .
بعد به پهلوی راست دراز کشیده دست راست خود را زیر سرخود گذاشته و دست چپ خود رابالای پای چپ گذاشته  و پای راست خود را دراز میکنیم و پای چپ خود را کمی جمع میکنیم  .
تقریبا مانند اسم محمد میخوابیم .با وضو میخوابیم و به نیت این میخوابیم که نیم شب برخواسته و انشا الله نماز تهجد را میخوانیم زیرا اگر به این نیت بخوابیم اگر بیدار هم نشویم اللهu ثواب تهجد را برای ما نصیب میکند . کسی که نماز خفتن را خوانده و با وضو خواب میکند اللهu تا صبح ثواب عبادت را برایش میدهد یعنی خودش خواب است ولی اللهu برایش ثواب این که از شب تا صبح درنماز بوده است برایش میدهد .
روی به دل یعنی که شکم ما روی زمین باشد هیچ وقت نمیخوابیم زیرا در این حالت قلب ما زیر فشار تمام بدن ما قرار میگیرد و درست فعالیت کرده نمیتواند معده ما هم درست فعالیت کرده نمیتواند .
دعا خواب رامیخوانیم ( اَلَّهُمَّ بِاِسْمِكَ اَمُوْتُ وَاَحْيَى).
اگر نیم شب خواستیم آب بنوشیم طریقه سنت پیامبرs است که اول سر آب پوشیده شده باشد باز هم سنت پیامبرs است که قبل از نوشیدن داخل آ ب را بیبینیم بعد بنوشیم .
با خود اندیشیدم که ما هر شب خواب میکنیم ولی این سنت ها را انجام نمیدهیم که همه انها به خود ما فایده دارد هم به نیت این که سنت پیامبرsاست و انرا عمل کنیم اللهu هزارها ثواب نصیب مامیکند . ما چقدر غافل از دین پاک خود شده ایم .
نظر به تحقیقات دانشمندان
خواب کردن به شکل سنت پیامبرs فایده های زیاد دارد اول این که چون به پهلوی راست میخوابیم قلب ما در قسمت بالای بدن قرار گرفته و بسیار آرام و بدون فشار کارمیکند و جریان خون به طور عادی میباشد .
دوم معده ما در این حالت بسیار آرام میباشد و میتواند که به خوبی فعالیت کند .
بدون شک که دین ما سر تا سر صفات است ولی ما آنرا گذاشته ودنبال رو کفار و غربی ها شده ایم و دنبال رو آنهای شده ایم که خودشان درگمراهی سرگردان هستند و درنهایت دست به خودکشی میزنند
 همه ما اول تسبیحات خود را  تکمیل کرده و به طریقه سنت پیامبرs  خوابیدیم .
نیمه شب بود که من بیدار شدم با خود گفتم که بهتر است که ازهمه اولتر برخواسته و نماز تهجد را بخوانم بعد دیگران را بیدار کنم . ولی وقتی که سرم را بلند کردم دیدم که یگانه کسی که در خواب غفلت بوده آن من بودم همه دوستان به بسیار اهسته گی برخواسته بدون سر و صدا و روشن کردن چراغ رفته اند وضو گرفته اند وهر کدام درگوشه از مسجد مصروف خواندن نماز های تهجد و نماز صلوات التسبیح هستند وچند نفر دردعا کردن هستند و پیش  پروردگار خود زار زار گیریه میکنند .
من هم وضو گرفته و بعد از سالهای سال خداوند مرا توفیق  به خواندن نماز  تهجد و بخصوص به خواندن نماز صلوات التسبیح توفیق داد . و من هم به جماعت دعوت و تبلیغ و این جماعت یازده نفری خود و به امیر خود دعا خیر کردم که به کمک این ها اللهu بمن توفیق عمل نیک و توفیق به خواندن این نماز های پر برکت داد. بعد از خواندن نماز های تهجد و نماز صلوات التسبیح در همان حال نشستیم و تسبیح کردیم تا که موذن آمد و آذان صبح را داد بعد هوا نزدیک به روشن شدن شد و همه آمدند و نماز صبح را بعد از سالها من در جماعت ادا کردم .
بعد از این که مولوی صاحب دعا کرد کسی که وظیفه بیان صبح را بدوش داشت از جای خود برخواسته ونزدیک منبر استاده شد و بعد از حمد و ثنا اللهu گفت که برادرها فضل و کرم اللهu درحق ما شده که در این زمانه فساد که همه مردم مصروف دنيا هستند و اکثر مردم همین اکنون درخواب غفلت خوابیده اند . ما و شما را توفیق داد که نماز صبح را درخانه خودش و با جماعت ادا کنیم .
مفهوم حدیث شریف است که: حضرت سهل رض می فرماید  : که رسول اللهs فرمودند:کسانی را که در تاریکی های شب بکثرت بسوی مساجد می روند  به نور کامل روز قیامت بشارت ده .فضایل اعمال ص ۳۸۵
یعنی آنهای که در تاریکی  شب برای ادای نماز خفتن می آیند و یا در تاریکی های اخیر شب برای ادای نماز صبح می آیند درروز قیامت که بسیار تاریکی است روشنای کامل برایشان اللهu نصیب میکند .
مفهوم حدیث شریف است که: ارشاد رسول اللهs است کسی  که نماز نخواند هیچ سهمی  دراسلام ندارد و بدون وضو نماز نمیشود و در حدیثی دیگر است که دین بدون نماز نیست ونماز برای دین چنان است که سر برای بدن انسان .  فضایل اعمال ص ۳۷۴.
بعد هر شش اصول (شش نمبر) را بیان کرد با مقصد ان و با بیان کردن یک یک حدیث در ان مورد به طور مختصر و همانجا نشست و دعا کرد و همه مقتدیان بعد از دعا رفتند . ما در همان حال روی به قبله نشسته و تسبیحات خود را تکمیل کردیم یعنی صد بار کلمه سوم را  صد بار استغفار را و صد بار درود شریف را خواندیم . تا زمانیکه افتاب طلوع کرد و وقت نماز اشراق شد .
با برامدن آفتاب امیر صاحب گفت که دعا طلوع کردن آفتاب را بخوانید و همه ما این دعا را خواندیم . (آلْحَمْدُلِلّهِ الّذىْ اَقَالَنَايَوْمَنَاهذَاْوَلَمْ يُهْلِكُنَا بِذُنُوْبِنَا (  تمام تعریف مر الله را است که مارا معاف نمود امروز و بسبب گناه ها مارا هلاک نکرد  ))‌
و بعد دو رکعت نماز اشراق خواندیم و دو رکعت نماز حاجات .
بعد از نان صبح همه ما حلقه شدیم و مانند روز قبل بعد از مذاکره  و مشوره تمام وظایف مانند روز قبل امروز هم به همه تقسیم شد و هرکس که وظیفه دیروز را انجام داده بود امروز یک وظیفه دیگر برایش تعین کرده شد . من ویک برادر دیگر در وظیفه خدمت تعین شدیم .
کسی که دیروز در خدمت بود خریطه پول را درمیدان گذاشت و به ما تسلیم کرد بدون اینکه حساب کند و ماهم بدون حساب آنرا گرفتیم و رفتیم بیرون از مسجد یعنی در دهلیز مسجد . در گوشه از دهلیز مسجد تمام وسایل آشپزی ما بود . افراد خدمتی دیروز تمام ظروف را شسته و پاک کرده بودند و دیگ قاشق چمچه وگیلاس ها و همه چیز شسته و پاک بود .
در این یک روز و یک شب که بااین جماعت سپری کردم بسیار خود را آرام و خوشحال احساس میکردم کاملا یادم رفته بود که بیرون از مسجد دنیای وجود دارد یا نه مشکلات کار و بار دوکانداری هم است یانه .  خود را آسوده احساس میکردم ودیگر این که از دیروز صبح تا امروز هیچ از دروازه مسجد بیرون نشده بودم هیچ باورم نمیشد که این بیست چهار ساعت را چطور در مسجد سپری کردیم . در حالیکه در خانه و در کار هر لحظه دلم تنگ میشد بیرون میرفتم  با دوستان وقت را سپری میکردم لهو و لعب میگفتم و حتی یکدیگر خود را دشنام میدادیم تا این که گویا فکر ما کمی بهتر شود که  ان هم نمیشد اما در اینجا به فضل و کرم اللهu بیست چهار ساعت را با چنان خوبی و خوشی سپری کرده بودم که  فکر میکردم تازه به دنیا آمده ام و درمیان ما یازده نفر چنان محبت و دوستی پیدا شده بود که گویا سالها است که با هم آشنا و برادر هستیم ریش سفیدان را احترام میکردیم و کوشش میکردیم که یک خدمت برایشان کنیم و با دیگران با بسیار صمیمیت و دوستی رفتار میکردیم .
با خودگفتم ازجمله بهترین روز های زندگی ام که هیچ پشیمانی ندارد امروز که سپری شد است .  باخودگفتم که خدا یا به من توفیق بده که همیشه بااین چنین جماعت ها نشست و برخواست داشته باشم وبا یک عالم از اندوخته های دیروز به کار امروز خود شروع کردیم .
برادر که با من در وظیفه خدمت همکار بود او قبلا چهار ماه دراین را سپری کرده بود و در هر وظیفه تجربه کافی داشت . اول تمام مواد غذا را برسی کرد که چی کم است و چی زیاد بعد یادداشت گرفتیم و با مشوره هم خواستیم که برای چاشت یک غذا آماده کنیم بعد رفتیم به بازار از دروازه مسجد که بیرون میشدیم دوستم گفت که با پای چپ بیرون باید شویم و دعا بیرون شدن از مسجد را باید بخوانیم . ( اَللّهُمَّ اِنِّىْ اَسْئَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ  )‌ وقتیکه بیرون شدیم گفت که در راه رفتن پنج سنت است .
 اول -  بسم الله گفته و از سمت راست باید برویم که سنت است .
دوم  - نظر خود را حفاظت کنیم . سوم -  کلمه سوم را یعنی (‌ سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ) را ذکر کنیم و چارم -  چیز مضر را از راه خود دور کنیم  پنجم - سلام میدهیم .
همین طور که پنج سنت پیامبرs درراه رفتن را گفتیم همه آنرا در زندکی خود عملی کردیم یعنی . از سمت راست سرک رفتیم و صرف پیش پای خود را نگاه میکردیم و کلمه سوم را خوانده روان شدیم در راه چند سنگ و چند توته از آهن را از  راه دور کردیم که هم به مردم مضر بودوهم باعث پنچر شدن تایر موتر ها میشد. وقتی که نزدیک بازار شدیم دوست من گفت که حالا دعا بازار را میخوانیم که با هربار خواندن این دعا در بازار خداوند ثواب  ده لک نیکی  میدهد و ده لک گناه از اعمال نامه ما پاک میشود و ده لک مرتبه درجه ما و مقام ما در بهشت بالا تر میشود .
با شنیدن این مقدار ثواب چنان شوق در دلم پیدا شد که خواستم که هرچه زود تر آن دعا را یاد بگیرم و زیادتر در بازار باشم و با خواندن هر بار این دعا بیشتر ثواب حاصل کنم .
دعا بازار کلمه چهارم یعنی کلمه توحید (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيْكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِىْ وَ يُمِيْتُ وَ هُوَ حَىُّ لَا يَمُوْتْ اَبَدًااَبَدً َ ذُوُالْجَلَالِ وَالْاِكْرَامِ بِيَدِهِ الْخَيْر وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيْر.) هر دوما با هم این کلمه  راذکر کرده داخل بازار شدیم . مواد مورد ضرورت خود را گرفتیم وقتی که میخواستم که پول را به دوکاندار بدهم دوستم گفت که با دست راست پول را دادن سنت پیامبرs است هم پول را بدهید و هم یک سنت پیامبرs را زنده بسازید و هم ثواب صد شهید را حاصل کنید .
متوجه شدم  و دیدم که راستی  پول را با دست چپ گرفته ام که به دوکاندار بدهم و دوکاندار هم دست چپ خود را پیش کرده که پول را بگیرد با شنیدن گفتار دوستم من هم پول را در دست راست خود گرفتم و به او پیش کردم و هم اودست چپ خود را پس کشیده و با دست راست خود پول را گرفت و گفت که خداوند هر دوی تانرا خیر بدهد که یک کار خوب و مهم را  بمن یاد دادید.
دوست من گفت که کار جماعت دعوت و تبلیغ هم همین است که مردم را درکارشان متوجه دین شان بسازد تا در فکر شان نباشد که دین صرف در مسجد ختم میشود و کار ما بیرون از دین است بلکه هر کار که به طریقه سنت پیامبرs انجام شودخودش دین است و خودش ثواب و خیر و برکت است .
تا چند لحظه پیشتر هردویتان کارتان را انجام میدادید ولی بدون خیر و برکت و بدون ثواب و عبادت چون با دست چپ کار دنیای تانرا انجام میدادید. اما حالا هر دوی تان همان کار دنیای را انجام دادید ولی با دست راست  هم حلال شد و هم پر برکت شد و هم عبادت شد و هم هردویتان ثواب صد شهید را حاصل کردید .
دوکاندار بسیار خوش شد و وعده کرد که برای نماز عصر حتما به مسجد امده و سخن های مارا گوش میکند .
در بازار در چند جا حالتی پیش آمد که از کنار یک زن عبور میکردیم دوستم گفت که وقتی که به یک زن نامحرم نزدیک میشویم و یا از کنار زنان نا محرم عبور میکنیم این دعا را بخوانیم از وسوسه های شیطان و ازوسوسه های زن -  اللهu ما را  نجات میدهد (اَللَّهُمَّ اِنِّىْ اَعُوْذُبِكَ مِنَ فتنته النسأ )
من از این که در بازار بودم و دعا بازار را ذکر میکردم بسیار خوش بودم ولی از این که در میان کسانی بودم که همه مصروف دنیا و مصروف کارهای بودند که به جز گناه هیچ فایده نداشت قلبم آزرده شده بود و کوشش میکردم که زودتر دوباره به مسجد شریف برویم . بعد از تکمیل شدن مواد ها به مسجد رسیدیم با پای راست و با خواندن دعا داخل شدن مسجد ( اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِىْ اَبْوَابَ رَحْمَتِكَ ) داخل مسجد شدیم. و بعد از گرفتن وضو خواندن دو رکعت نماز تحیته وضو و تحیته مسجد کار خود را شروع کردیم .
درجریان کار آشپزی هم کار میکردیم و هم سوره های قرآن کریم را  ازسوره الفیل تا سوره الناس  را تکرار میکردیم و به دیگ فوت میکردیم . وقتی که پیاز و دیگر چیز ها را میخواستیم که قطعه قطعه کنیم همکارم گفت که این دعا را بخوانیم فذبحوها و ما کادوا یفعلون)‌  هم کار درست پیش میرود و هم ثواب دارد و هم خیر و برکت بیشتر میشود . وقتی که خواستیم که دیگ را شور بدهیم همکارم گفت که چمچه را گرفته از طرف راست به طرف چپ دیگ شور داده و این دعا را بخوانیم ( لیس لها من دون الله کاشفا ) با خود گفتم که هر قدم  یک مسلمان عبادت است و گقته های یک صحابی با یک کافر بیادم آمد که . یک کافر از صحابی سوال کرد که شما چند ساعت عبادت میکنید و چند ساعت فارغ از عبادت هستید و استراحت میکنید . صحابی در جواب گفت که ما هر لحظه در عبادت هستیم یعنی بیست و چار ساعت در عبادت هستیم . کافر گفت که چطور امکان دارد پس شما هیچ کار و بار نمیکنید خواب نمیکنید نان نمیخورید ؟ صحابی در جواب گفت که همه کارها را انجام میدهیم ولی به حکم اللهu و به طریقه سنت پیامبرs . کار و بار میکنیم اما به طریقه سنت پیامبرs. خواب میکنیم اما به طریقه سنت پیامبرs. نان میخوریم اما به طریقه سنت پیامبرs .  و هر کار که به حکم اللهu و به طریقه سنت پیامبرs باشد خودش عبادت حساب میشود و ثواب دارد  زیرا پیامبرs از بیت الله تا به بیت الخلاء  به ما طریقه و شیوه انرا آموختانده که چگونه عمل کنیم پس ما هر کار راکه به طریقه سنت پیامبر ص عمل کنیم هم  ثواب دارد و هم عبادت محسوب میشود و هم هزار ها هزار حکمت و فواید در ان نهفته است .
پیامبرs ۶۳ سال عمر داشت ۴۰ سال آن را بدون رسالت گذراند تمام انسانها به همان اعمال و فعل که داشتند به فعل خود بودند مگر وقتی که به پیامبری مبعوث شد به توسط محنت و زحمت و مشکلات که در راه دین کشید تمام انسانیت را به یک نظام دینی تبدیل ساخت  بت پرست بودند خدا پرست شدند  بی حیا بودند با حیا شدند گمراه بودند هدایت شدند جاهل بودند عالم شدند در بین خود دشمن بودند دوست شدند .  
آشپزی خود را زودتر خلاص کردیم و ما هم رفتیم در حلقه تعلیم صبح نشستیم و حدیث شریف گوش کردیم . بعد از دعا و بعد از خواب قیلوله و ادای نماز پیشین دستر خوان را هموار کردیم و همه نان خوردند و ما ظروف را جمع کردیم و دستر خوان را صافی زده وجمع کردیم .
رفتیم بیرون وظروف را اول پاک شستیم و درجایش گذاشتیم . و در فکر نان شب شدیم . باز هم کمی مواد ضرورت شد و به بازار رفتیم و در هر قدم طریقه سنت پیامبرs را عملی کرده و ثواب حاصل کردیم. و دوباره آمدیم و در وقت آشپزی هم هرلحظه دعا ها و سوره ها و حکایت های از پیامبران و صحابی را یاد آور شدیم تا زمانی که نان آماده شد .بعد رفتیم و در مذاکره نشستیم .
در مذاکره روز دوم ما امیر صاحب اول گفت که در وضو  چار فرض است .
اول شستن روی تا حدودات ان یعنی از برامدگی موی پیشانی تا زیر زنخ واز یک نرمی گوش تادیگر نرمی گوش.
دوم شستن دست ها تا آرنج ها به شمول آرنج ها .
سوم مسح کردن چارم حصه سر .
چارم شستن پا ها تا بجلک ها یعنی بشمول بجلک پا .
و عملا انها را به  ما نشان داد . خداوند خیر بدهد برایش من تا حالا بار بار فرایض وضو را خوانده بودم ولی در ذهنم نمی ماند حالا امیر صاحب هم خودش و هم من و هم دیگر برادران پیر و جوان به زبان گفتیم و عملا انجام دادیم .
بعدا گفت که در غسل سه فرض است .
اول در دهن آب انداختن و خوب تا گلو غرغره کردن فرض است .
دوم در بینی آب انداختن تا کمی سوزش در بینی احساس شود  فرض است .
سوم به تمام بدن آب انداختن که به اندازه یک سر سوزن از بدن هم خشک نماند .
در این مورد یک کار گذاری را بیان کرد یعنی (قصه از تشکیل های گذشته را به نام کارگذاری یاد میکنند ).
گفت که یک ماه قبل در یک جماعت تشکیل شده بودیم همرای ما چند ریش سفید هم بود در وقت مذاکره من درمورد فرایض غسل مانند امروز برایشان تشریح میدادم که یکی از برادران جماعت ما ریش سفید هم بود وحاجی هم بود به گریه شد وگفت که من در طول عمرم در این ۶۴ سال غسل رایاد نداشتم و معلوم میشود که در تمام زندگی در حالت جنابت زندگی کردیم و حتی در حال جنابت به حج رفته ام .. پرسیدم که چطور خدا نکند . در جواب گفت که من در جوانی شنیده بودم که خود را مکمل در اب انداختن غسل است من هم همیشه تمام لباس ام را کشیده با دست خود بینی وگوش های خود را بسته گرفته و داخل اب شده و دوباره بیرون میشدم و این بود غسل کردن من در حالی که  در گلوی من و  در بینی من آب نمیرفت .
در حالیکه اگر یک فرض از غسل بماند غسل نشده است
در دهن آب انداختن و خوب غرغره کردن فرض است یعنی رکن حتمی غسل است البته ماه مبارک رمضان نباشد ودر بینی آب کشیدن تا جای که درنرمی بینی کمی سوزش احساس شود نیز فرض است اما حاجی صاحب در  ۶۴ سال عمر خود هنوز غسل را یاد نداشت و هیچ غسل نکرده بود . اگر اول آب در دهن خود انداخته و غرغره میکرد و بعد آب در بینی خود انداخته و احساس سوزش میکرد و بعد در اب داخل شده و تمام بدن خود را میشست غسل وی درست بود.
حتی باید خواهران ما سوراخ گوش خود را و گوشواره خود را حرکت بدهند  تا آب در داخل سوراخ گوش شان برود و سوراخ بینی خود را حرکت بدهند تا مطمین شوند که در سوراخ گوش ویا بینی شان آب رفته است و همرای رنگ ناخون اصلا غسل نمیشود.
ما چقدر از دین خود بی خبر هستیم که اکثر مردم سالها در جنابت زندگی  میکنند و خبر هم نیست و برای دانستن  احکام دین و اموختن ان هیچ کوشش  نمیکنیم باز میگویم که گناه مولوی صاحب منطقه ما است که به ما یاد نداده .
بعد امیر صاحب گفت که در تیمم سه فرض است
اول نیت کردن .
دوم ضربه زدن برای مسح کردن روی .
سوم ضربه زدن برای مسح کردن دست ها تا آرنج ها .
و خودش آستین ها را بالا زده و عملا تیمم زد و به ما یاد داد . اول نیت کرد و بعد هر دو دست خود را در زمین پاک زد و گفت که اگر دست ما زیاد با خاک آلوده شد آنرا تکان میدهیم تا خاک ان بریزد بعد ضربه اول را به روی خود طوری دست کشید که هیچ جای از روی او بدون تماس دست اش نماند و باز ضربه دوم را به خاک زده و از نوک انگشت دست راست خود گرفته تا به آرنج مالید و بعد دست خود را دور داده وبه همانگونه دوباره مالیده به نوک انگشت دست خود اورد و همین طور دست چپ خود را نیز و خلال انگشت کرد و تمام . بالای هر یک از ما عملا تیمم را انجام داد و همه ما یادگرفتیم.

 بعد گقت که در نماز ۱۳ فرض است که هفت ان بیرون از نماز است که به نام شرایط نماز یاد میشود  . و شش  ان داخل نماز است که بنام ارکان نماز یاد میشود.


Photo Faraiz Namaz




هفت فرض که بیرون از نماز است و بنام شرایط نماز یاد میشود عبارت اند از.
 اول جان پاک یعنی بدن انسان از تمام نجاست ها پاک باشد.
دوم جامه پاک یعنی لباس که در بدن انسان است باید پاک باشد.
سوم جای نماز پاک یعنی جای که نماز خوانده میشود باید پاک باشد.
چهارم ستر عورت یعنی ستر عورت انسان از مرد ها تا حدودات ان واز زنها تا حدودات ان پوشیده باشد.
پنجم رو به قبله یعنی وقتی نماز ادا کردن باید جهت نماز گذار بطرف قبله باشد .
ششم وقت شناختن یعنی باید نماز در وقت اش ادا شود و نماز گذار وقت هر نماز را بداند .
هفتم نیت کردن یعنی در قلب و با زبان نیت کند که میخواهد نماز همین وقت را ادا میکند .
و شش  فرض که داخل نماز است و به نام ارکان نماز یاد میشود عبارت است از
اول تکبیر یعنی درشروع نماز گفتن الله اکبر.
دوم قیام یعنی روی به قبله استاده شدن.
سوم قرائت یعنی در دو رکعت اول هر نماز قرائت تعین کردن.
چهارم رکوع .
پنجم دوسجده .
ششم - در رکعت اخیر به اندازه خواندن التحیات نشتن .
و همچنان امیر صاحب تسبیحات صبح و شام را برای ما بیان کردند که ما باید هر صبح و شام باید این تسبیحات را بخوانیم .
یعنی صد بار خواندن ( سُبْحَانَ اللَّهِ صد بار خواندن ( وَالْحَمْدُ لِلَّهِ ) صد بار خواندن( وَ لَا اِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرْ ) .
و گفت که کسیکه یکبار این تسبیحات را میگوید بیست لک ثواب برایش نوشته میشود و ما هم از شوق زود انرا یاد گرفته وچندین بار تکرار کردیم تا بعدا تسبیح انرا مکمل کنیم و نیز گفت که کسی که صد بار  (سُبْحَانَ اللَّهِ میگوید ثواب ان برابر به این است که صد عدد اسپ را با تمام وسایل ان به جهاد داده باشد و کسی که صد بار میگوید (وَالْحَمْدُ لِلَّهِ) ثواب ان برابر به این است که صد مسکین را غذا داده باشد و کسی که صد بار میگوید ( وَاللّهُ اَكْبَرْ ثواب ان برابر به این است که صد دانه گوسفند را در راه اللهu  قربانی کرده باشد.
ببینید که خداوند چقدر مهربان است که با ذکر کردن چند کلمه خداوند چقدر اجر و پاداش برای ما میدهد و وقت را هم نمیگیرد میتوانیم که در هر لحظه در سر کار در دوکان هم این تسبیحات را بگوئیم.
دست به کار  دل به یار
قابل یاد آوری است که در جمع ما کسانی بودند که کلمه خود را درست یاد نداشتند و سن شان حدود ۵۵  و ۶۰ ساله بود فکر کنید که انها چطور تا حالا نماز خوانده اند روزه گرفته اند غسل کرده اند و زندگی کرده اند در همین سه روز پی در پی همرایشان زحمت کشیده شد تا که کمی توانستند کلمه خود را درست بخوانند و بس با خود گفتم که اگر این اشخاص در همین حالت بمیرند فردا روز قیامت از گریبان ما میگیرند که یا الله این ها که یک کلمه یا یک نماز و غیره را یاد داشتند بمن نرسانیدند درست است من غفلت کردم ولی چرا اینها که میدانستند وظیفه خود را انجام ندادند و به من نرسانیدند.
در روز دوم وظیفه من بیان کردن بعد ازنماز شام بود. بسیار در تشویش بودم که چگونه شش اصول ( شش  نمبر ) را و بزرگی اللهu  را در مقابل همه نماز گذاران و در حضور ملا امام مسجد بیان کنم بسیار زیر تاثیر رفته بودم با خود میگفتم که از من صرف دو روز شده چرا این کار مشکل را به من داده اند . باز هم ذکر اللهu را کرده و کوشش  کردم که با دوستم تکرار کنم و با خود فکر کردم که در صالون های عروسی اکثر اوازخوانان را دیده ام که با سن کمی که داشته اند و با  وجود این که آهنگ را درست یاد ندارند ولی با جرائت در مقابل هزار ها نفر مرد و زن استاده میشوند و هر نوع آهنگ را درست و یا غلط میخوانند و محفل فسق و فجور را گرم میسازند و هیچ زیر تاثیر نمیروند .
پس من که درخانه اللهu در مقابل نمازگذاران حرف خدا و رسول را میگویم و بزرگی اللهu خود را که رب عالمیان است بیان میکنم باید بترسم و زیر تاثیر بروم و جرائت نکنم . با آمدن این نکته درذهنم چنان شور ایمان در قلب ام پیدا شد که حاضر بودم از صبح تا شام یکه  تنها درمقابل تمام مردم جهان استاده شده و با جرائت کامل تعریف الله بزرگ را بیانکنم وکلام اللهu و کلام حبیب او پیامبر گرامی اسلام را بیان کنم .
همین طور هم شد به کمک اللهu بیان ام بسیار خوب و بسیار درست سپری شد.
با خود گفتم که چقدر ایمان من ضعیف است .
در کار و بار دنیا در دوکانداری انقدر لایق هستم که یک جنس بدل و خراب را انقدر صفت کرده و انقدر تعریف میکنم که هیچ اندازه ندارد و با هر نوع کلمه های چرب و نرم انرا بالای مشتری به فروش میرسانم ولی حالا در تعریف الله خود و در صفت کردن الله خود در بیان کردن بزرگی خداوند متعال خود چنان خاموش مانده ام گویا که این دین و این الله من نیست و هیچ نمیشناسم .
دلیل این است که ما کار دین را کار ندانسته ایم ولی دوکانداری را کار میدانیم . اگر به من گفته شود که برای دو ساعت دوام دار به زبان انگلیسی صحبت کن میتوانم اگر بگوید که دو ساعت تعریف دوکان ؛خانه ؛ موتر ات را بکن به آسانی میتوانم ولی اگر گفته شودکه تعریف الله خود را  و پیامبر خود را برای پنج دقیقه بگو گفته نمیتوانم ومیگویم که من مولوی نیستم .
پس یکی از کار های دعوت و تبلیغ این است که درذهن مسلمانان این مفکوره را پیدا میکند که دین تنها مربوط مولوی مسجد  نیست بلکه من که دوکاندا هستم باید از دین خود معلومات داشته باشم و خدای خود را و پیامبر خود را به اندازه فهم خود تعریف کرده بتوانم . و دوم این که کسی را که یک روزدر یک جماعت امده و صرف یک حدیث و یا یک کلمه از دین را آموخته او را چرا زود وظیفه داده و به مقابل همه نماز گذاران استاده میکنند . اول نمیدانستم ولی بعدا متوجه شدم که اول اصول تعلیم و تعلم را عملا انجام میدهند .
یعنی کسی که یک حدیث شریف را آموخت همان لحظه به او موقع میدهند که انرا بیان کند و به دیگران برساند.
دوم این که به همه این ذهنیت را میدهند که در مسجد حرف زدن در امور دین ایت و حدیث شریف را بیان کردن در مسجد زندگی کردن و در منبر حرف زدن از امور دین تنها وظیفه مولوی صاحب نیست که اول باید هشت سال و یا ده سال تعلیم آموخته بعدا میتواند که یک حدیث بیان کند بلکه مسجد منزل همه است مسجد جای همدلی تمام مسلمانان است مسجد ...
و هر کس بداند که مسجد بهترین جای نشستن و صحبت کردن در امور دین است مسجد خانه همه است.
دیگر این که رسانیدن احکام اللهu و احادیث پیامبرs تنها کار مولوی صاحب نیست که ده سال زحمت بکشد تحصیل دین را کند باز تنها روز جمعه برای نیم ساعت همه موضوعات مهم زندگی کردن در چار چوکات دین مبین اسلام را برای ما بیان کند و ما هم در نیم ساعت چندین بار ساعت خود را بیبینیم  و بگویم که مولوی صاحب بسیار گپ زد .
آیا مسجد و مولوی صاحب و عالم دین برای همین است و بس .
درحالیکه این وظیفه هر یک ازما است که یک ایت و یا یک حدیث شریف را آموختیم زود به دیگران برسانیم اگر چه هنوز خود ما به ان عمل نکرده باشیم زیرا مفهوم حدیث شریف است که
حضرت انسf می گوید: ما خدمت رسول اکرمs عرض کردیم : یا رسول اللهs ! آیا ما  تا زمانی که به نیکیها عمل نکرده ایم به دیگران امرکنیم ؟ و تا زمانی که از بدیها اجتناب نکرده ایم دیگران را منع نکنیم ؟ رسول اکرمs فرمود: هرگز اینطور نیست . بلکه شما به نیکیها امر کنید گرچه خودتان به همه آن عامل نیستید و از بدیها منع کنید گرچه خودتان کاملا اجتناب نکرده اید.    فضایل اعمال ص ۷۸۸.
باز هم در حق کسانی که این شیوه دعوت و تبلیغ را بنیاد گذاشته اند و کسانی که آنرا با زحمات زیاد تا به ما رسانیدن دعا خیر کردم  که با این شیوه شان میخواهند کسانی را که در خواب غفلت هستند و مصروف دنیا هستند یعنی دوکاندار را از دوکان اش کراچی ران را از کراچی اش موتروان را از موتر اش و همه کسان را که در هر امور از دنیا مصروف هستند انها را به حرکت آورده و از کارشان به سوی مسجد بکشاند این مشکل ترین کار است در این زمانه آخر زمان .
زیرا علما کرام بسیار هستند و در راه اموزش دین زحمت زیاد میکشند و شب و روز در تعلیم و تربیه شاگردان شان هستند و انها را در مقصد شان یعنی در یاد گرفتن علوم دین کمک میکنند ولی مولوی صاحب ها و عالمان دین بیشتر کسانی را تربیه میکنند که انها خودشان عاشق سر سخت اموختن علم دین هستند . اگر انها را از خود برانند و یا با چوب لت و کوب شان کنند بازهم انها مشتاقانه کوشش  میکنند که علم دین را بیاموزند و از راه اموختن دل سرد نمیشوند و حتی با ذکاوت و هوشیاری بیشتر خود دین را می اموزند . پس چون خود شاگردان طالب علم هستند بنا کار مولوی صاحب و عالمان  دین اسان تراست . ولی کار جماعت دعوت و تبلیغ این است که در قدم اول یک دوکاندار را که بسیار سرگرم کار روز انه خود است خود دعوت گر با نرمی و با ذکر خداوند پیش دوکان او میرود و به او سلام میدهد دوکاندار در مقابل سلام اومجبور میشود که یک لحظه از کار دنیای دست بکشد و جواب سلام یک مسلمان را بدهد و با او دست بدهد که این خود یک ثواب به او است و هم او را یک قدم از کار دنیا کشیده و به کار دین نزدیک ساختن است بعد دعوت گر بسیار زود و با لب پر خنده برایش یک حدیث شریف را بیان میکند که شنیدن یک حدیث شریف خودش یک ثواب به اواست . مثلا میگوید که برادر عزیز ملاقات ما به نسبت دین است مفهوم حدیث  شریف است که وقتی  دو مسلمان به رضای خداوند با هم دست میدهند قبل از اینکه دست شان از هم جدا شود خداوند متعال گناه های صغیره شان را معاف میکند و توفیق توبه از گناه های کبیره را برایشان میدهد .
به برکت این حدیث شنونده بیشتر شوق پیدا میکند و خودش دعوت گر را به نشستن دعوت میکند و خودش از کار دنیایی دست کشیده و با دقت بیشتر حرف های گوینده را گوش میکند .
بعد دعوت گر میگوید که .
خداوند کامیابی ما و شما و کامیابی تمام عالم بشریت را در دین گذاشته . دین چی است ؟ هر حکم اللهu به طریقه سنت پیامبرs دین است. این دین چطور در زندگی ما و شما و دیگران بیاید به این خاطر یک زحمت بکار است یعنی یک سعی و کوشش  در کار است . پس به خاطر همین زحمت و کوشش  یک برادر در مسجد منطقه شما صحبت میکند اگر وقت داشته باشید چند دقیقه بیائید سخنان او را گوش کنید اللهu برای همه ما اجر و پاداش زیاد میدهد.
بعد از او خدا حافظی کرده و زیادتر او را از کارش نمیکشد . حالا اگر هدایت اللهu شده باشد او حتما کسی را در دوکان و در کار و بار دنیایی خود شانده و خودش میاید و یا در نماز که به مسجد امد حتما چند دقیقه بیشتر نشسته و کمی بیشتر سخنان برادران دعوت و تبلیغ را گوش میکند.
بعد اگر سخن تمام شد  او هنوز وقت داشت یکی از برادران در پهلویش نشسته و به بسیار دوستی و صمیمیت صفت های دین اش را و زحمات صحابی را و جان فدای های صحابی را در رسانیدن این دین پاک را به پدران او بیان میکند و او را تشویق میکند که برای سه روز اراده کند یعنی تصمیم بگیرد که برای سه روز با انها باشد  (اراده کردن به این معنی است که اگر خداوند خواست و توفیق داد و امکانات مهیا بود یک زمان برای سه روز با جماعت دعوت و تبلیغ سپری خواهم کرد اراده کردن این معنی را دارد)
وقتیکه اراده کرد نام او را در یک صفحه از کتابچه یاد داشت میکنند .
او که دید نام او در لست اراده کننده ها نوشته شده به برکت خداوند همیشه در همین فکر میباشد که نام من در لست درج شده پس باید برای سه روزه بروم و اگر امروز نرفت یک هفته بعد یا یک ماه بعد یا یکسال بعد خواهد رفت.
برادران دعوت و تبلیغ این کار را با هزار ها نفر عملی میکنند تا که از جمله شاید سه نفر یا ده نفر و یاکمتر و بیشتر ان به کمک و هدایت خداوندی به مرکز امده و برای سه روزه یا بیشتر تشکیل کنند.
پس بیبینیم که کار دعوت و تبلیغ چی یک کار مهم و مشکل است زیرا یک بنده گم شده خداوند را  که یک عمر در کارهای دنیای غرق شده و راه اللهu را گم کرده دوباره به راه اللهu برابر ساختن است.
اگر طفل یک نفر سالها گم شده باشد یکروز دروازه شان زنگ زده شود و یک شخص  دست پسر او را گرفته و به دست پدرش بدهد ایا پدرش خوش نمیشود . البته که میشود و دوم این که قبل از بوسیدن پسرش یا او را به خانه بردن اول قدر و عزت مردی که پسرش را آورده میکند و ان مرد هرچه که از پدرش بخواهد برایش به بسیار خوشی میدهد حتی جان خود را برایش میدهد که گم شده او را آورده . پس کار دعوت و تبلیغ هم همینطور است . بنده گمشده خداوند را البته به کمک و یاری خداوند متعال دوباره به راه اللهu آورده چی اجر و پاداش عظیم نزد پروردگار دارد.
امت های گذشته دو وظیفه داشتند دین را یاد گرفتن و در زندگی خود عملی کردن.
ولی امت پیامبرs سه وظیفه دارند دین را یاد گرفتن و در زندگی خود عملی کردن و دین را به دیگران رسانیدن.
بعضی از مردمان هستند که با دیدن جماعت دعوت و تبلیغ میگویند که ما بی دین شده ایم که اینها میایند به ما کلمه را تعریف میکنند و یا نماز را تکرار میکنند ولی وظیفه دعوت و تبلیغ این است که اول بعضی از امت پیامبرs را که آهسته آهسته از عملی کردن احکام دین دور شده اند و غیر مستقیم به شرک و کفر نزدیک شده اند و از دین صرف کلمه  ان هم در نوک زبان شان باقی مانده و بس اول انها را کمک میکنند که به ان کلمه که به زبان اقرار میکنند  باید در قلب خویش هم تصدیق کنند و در زندگی خود عملی کنند و به نماز خود پایبندی کنند و از گذاشتن ریش به طریقه سنت پیامبرs افتخار کنند نه این که خودش گدای میکند ولی ریش خود را هر روز میتراشد این از بی خبر بودن از دین خودش است.
کار دعوت و تبلیغ اول در بین خود یعنی در بین مسلمانان کار کردن است . بسیار از مسلمانان میگویند که تبلیغی ها بروند کافران را دعوت بدهند درست است حرف خوبی است ولی ما مسلمانان که دین خود را گذاشته و ذره به ذره از کفار تقلید میکنیم چطور کفار را به دین پاک اسلام دعوت بدهیم اول خود را درست مطابق به دین برابر بسازیم بعد کفار خودشان آمده مسلمان میشوند البته با دیدن اعمال نیک ما . انگاه هیچ به دعوت ضرورت نیست.
حالا هم کفار با دیدن اعمال بعضی از برادران دعوت و تبلیغ و دیگر برادران مسلمان ما و شما گروه گروه به دین مبین اسلام مشرف میشوند حتی بدون این که گروهی  و کسی انها را دعوت داده باشد.
  جماعت های دعوت و تبلیغ که در اروپا میروند اکثرا کفار وقتی که چهره  های نورانی شانرا و اعمال نیک شان را و گفتار صادقانه شانرا و پایبندی  به احکام دین شانرا میبینند میگویند که ما هم مسلمان میشویم.
اگر تنها قصه های ایمان آوردن کفار را در کشور های اروپایی توسط جماعت دعوت و تبلیغ را بیان کنیم یک کتاب جدا گانه باید نوشت البته همه انها به تازه گی ایمان اورده اند  اکثر شان از کشور های چون امریکا کانادا  جرمنی  دنمارک استرالیا و دیگر کشور های اروپائی هستند انهم یک نفر دو نفر نه بلکه به هزار هزار نفر یکباره ایمان اورده اند صرف به دلیل دیدن برادران دعوت و تبلیغ در پایبندی  شان در احکام اللهu و به طریقه سنت پیامبرs . ولی این رسانه ها است که مانع پخش و نشر چنین اخبار در جهان میشوندو نمیخواهند که جهان از این دین پاک مکمل آگاه شده و ایمان بیاورند . بلکه بر عکس کوشش  دارند که بیشتر از پیش اسلام را و دین پاک الهی را به جهانیان یک چهره بسیار خراب و ظالم و عقب مانده نشان بدهند.
اما کفار نمیداند که حافظ و نگهدار این دین پاک اسلام خود اللهu است و به کمک جماعت دعوت و تبلیغ در تمام دنیا کار جریان دارد و کفار که از زندگی بی مقصد خود خسته شده و دست به خود کشی میزنند با کوچک ترین حرکت و با کمترین دعوت آنها ایمان آورده و مسلمان میشوند.
بجا است که یک کارگذاری ( قصه و سرگذشت واقعی یک دعوت گر  در جریان تشکیل را کارگذاری میگویند ) و یا یک داستان ازهمین جماعت دعوت وتبلیغ را بیان کنیم.
یک جماعت به جاپان رفته بودند و در آنجا یک جوان کافر را به دین مبین اسلام دعوت داده بودند و او مسلمان شده بود ودر ختم تشکیل با همین جماعت یکجا شده و برای آموختن طریق دعوت به مدت چهار ماه به پاکستان آمده بود.
وقتی که در مرکز عمومی دعوت و تبلیغ در ( رایوند ) آمد همه اورا احترام کردند و به او فرصت دادند تا به همه صحبت کند او در مقابل چندین هزار نفر از برادران مسلمان برادران دعوت و تبلیغ میدانید چی گفت؟
گفت که السلام علیک یا اهل الظالمین.
همه تعجب کردند که چرا چنین گفت . بعد خودش تشریح کرد که شما بسیار ظالم هستید.
به خاطر که  تمام تولیدات مدرن جهان نزد ما است ولی از کوچکترین تولیدات خود تا بزرگترین تولیدات خود همه را برای شما در تمام دنیا میفرستیم تا شما هم از آن استفاده کنید و شما بی خبر نباشید ولی شما که خداوند دین پاک اسلام را به شما داده شما آنرا به ما نرسانیدید و ما را در بیخبری نگهداشتید . من یک پدر بسیار پیر و ناتوان داشتم و بسیار او را دوست داشتم یکسال  پیش بدون خواندن کلمه و در حالت کفر در مقابل چشمانم جان داد و من حالا میدانم که او در عذاب الهی است و در دوزخ برای همیشه است از دست شما است اگر دوسال قبل من را به دین اسلام آشنا میکردید من حتما پدرم را به دین اسلام دعوت میکردم و او حتما کلمه میخواند و حالا در بهشت میبود.
آیا شما ظالم نیستید ؟
همه مردم خاموش ماندند.
او اراده کرد که من باقی عمرم را فدای راه دعوت و تبلیغ میکنم و مانند شما ظالم نمیباشم . من وظیفه دعوت را انجام میدهم و مسئولیت خود را ادا میکنم هدایت از جانب خداوند است.
از موضوع خود بیرون نشویم در مذاکره روز دوم هم بودیم بعد از دانستن  طریقه تیمم  هر کدام ما عملا انجام داديم بعد در مورد  طریق داخل شدن به تشناب  و دعا که باید قبل از داخل شدن به تشناب خوانده شود و طریق برآمدن از تشناب را و دعا بیرون شدن از تشناب را گفت یعنی وقتی که میخواهیم به تشناب برویم باید اول این دعا را بخوانیم ( اَللَّهُمَّ اِنِّىْ اَعُوْذُبِكَ مِنَ الْخُبْثِ وَالْخَبَائِثِ) و با پای چپ باید داخل شویم و وقتی که از تشناب بیرون میشویم باید با پای راست بیرون شویم و این دعا را بخوانیم (غُفْرَانَكَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِىْ اَذْهَبَ عَنِّىْ الْاَذَى وَعَافَانِىْ)
و نیز گفت که وقتی میخواهیم از منزل بیرون شویم باید این دعا را بخوانیم ( بِسْمِ اللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ لاَحَوْلاَ قُوَّه اِلاَبِااللّهِ )
دو فرشته می گویند  هدایت شدی . حفظ شدی . بی نیاز شدی.
در این هنگام شیطان می گوید . چگونه می توانم در بنده ای که هدایت شده . حفظ گردیده و بی نیاز شده است  نفوذ کنم.
و زمانی که میخواهیم که داخل منزل خود شویم این دعا را باید بخوانیم (اَللّهُمَ اِنِّىْ اَسْئَلُكَ خَيْرَالْمَوْلَجِ وَ خَيْرَالْمَخْرَجِ بِسْمِ اللّهِ وَلَجْنَا وبِسْم اللّهِ خَرَجِنَا وَ عَلَي اللّهِ رَبِّنَا تَوَكَلْنَا)
 با خواندن این دعا در منزل خیر و برکت زیاد میشود .
و نزدیک به نماز دیگر همه ما برای نیم ساعت خوابیدیم و بعد از نیم ساعت خواب همه ما رفته وضو گرفتیم و نماز تحیته وضو و دورکعت نماز تحیته مسجد خواندیم و در صف ها نشستیم بعداز نماز عصر و اعلان عصر و ترغیب گشت .
امیر صاحب برای گشت دونفر را انتخاب کرد و چون من کار آشپزی خود را تمام کرده بودم من را هم انتخاب کرد که به گشت برویم .
بسیار خوش شدم چون تا حالا نمیدانستم که گشت کردن چی است .
ما چهار نفر از مسجد با پای چپ و با دعا بیرون شدن از مسجد بیرون شدیم . امیر صاحب بود من و یک برادر دیگر ما و یک نفر جوان از خود محله بود به طور رهنما .
امیر صاحب گفت که همه حلقه شده و دعا میکنیم و چنین دعا کرد.
پیامبرs در مکه مکرمه هر روز گشت میکرد و بار بار کفار را دعوت میکرد.
یا الله ما برای زنده ساختن و عمل کردن یک سنت پیامبرs حرکت مکنیم یا اللهu به مردم این محله خیر  برکت  و دوستی ؛ اتفاق و اتحاد نصیب بکن و همه انها را به راه راست هدایت کن و .....
در اولین کوچه دست راست رفتیم کوچه خالی بود یک نفر در یک گوشه نشسته بود. نزد او رفتیم و بعد از سلام و احوال پرسی برایش گفتیم .
 که ملاقات ما به نسبت دین است . مفهوم حدیث شریف است که وقتی که دو مسلمان باهم دست میدهند خداوند تمام گناه های صغیره شان را میبخشد و توفیق توبه از گناه های کبیره را میدهد. الحمد الله همه ما مسلمان  هستیم و اموختن احکام دین بر  همه ما فرض است به همین خاطر یک برادر در مسجد شما در مورد احکام دین صحبت میکند اگر وقت داشته باشید چند دقیقه به مسجد محله تان رفته و سخنان او را گوش کنید هم چیزی یاد میگیریم و هم ثواب بسیارزیاد دارد .
او هم با بسیار خوشی قبول کرد و به طرف مسجد روان شد ما به گشت خود ادامه دادیم و از این که یک مسلمان را به مسجد فرستادیم قلبا بسیار خوشحال شدیم.
در کوچه دوم دو جوان مصروف کاغذ پرانی بودند و چند پسر جوان دیگر هم سر گرم تماشاه انها بودند . به یاد مفهوم حدیث شریف شدم که پیامبرsفرموده اند که هرکس یک کار نیک را تهداب بگذارد هر قدر افراد که به ان پیروی کند و یا مصروف ان کار شود خداوند به همه انها ثواب میدهد و به شخص اول ثواب هر شخص را اضافه به او میدهد بدون اینکه از دیگران کم شود . و بر عکس هر کس یک کار خراب و خلاف حکم اللهu و سنت پیامبرs را تهداب بگذارد هر قدر افراد که با ان پیروی کند و یا مصروف ان کار شود خداوند به همه انها جزا میدهد و به شخص اول بر علاوه گناه و جزا خودش گناه و جزا هر قدر افراد که به ان پیروی میکند اضافه به او میدهد بدون اینکه گناه و جزا دیگران کم شود .
اینجا هم دو جوان مصروف کار نادرست بودند و چندین جوان دیگر را هم مصروف کار نادرست خود ساخته بودند .
نزدشان رفتیم و سلام دادیم جوان بسیار مصروف کاغذ پرانی بود و درست جواب سلام ما را هم نداد  امیر ما برایش در مورد دین و وظیفه ما جوانان در امور دین برایش صحبت میکرد ولی جوان اصلا توجه نداشت و گاه گاه به پدر و مادر دوست صمیمی خود دشنام میداد و میگفت که درست چرخه بگیر.
با خود فکر کردم که این است جوان مسلمان ما و این است آینده نسل جوان ما که نه از دین خبر داریم و نی از دنیا .. این است نتیجه بی پروایی ما در امور دین و در امور جامعه اسلامی ما و این است نتیجه بی پروایی پدران و مادران ما در آموزش درست و اسلامی فرزندان شان .
 تمام ادب و اخلاق او در سر و صورت  شیک و لباس چسپناک  و چند کلمه از زبان انگلیسی او خاتمه میشد .
و گاه گاه با لسان انگلیسی به دوست اش دشنام میداد و به ما نشان میداد که چقدر درجه تحصیل اش از ما کرده بالاتر است .
امیر صاحب ما در ختم  گفتار خود خدا حافظی کرد و با بسیار خونسردی به راه خود ادامه داد . دانستم که او در این کار دعوت و تبلیغ  چنان افرادی و موجودات عجیب و غریب را دیده که این بهترین شان بوده ولی من بسیار غمگین شدم ودر حال آینده این جوان درفکر آخرت این جوان شدم که فردا بعد از مرگ در قبر در میدان حشر در حضور اللهuچی جواب خواهد داد انجا جای دایمی است و جای نیست که انگلیسی دشنام  بدهد و یا انگلیسی جواب بدهد بلکه سوال از الله و از دین و از رسول او میشود که این جوان اصلا چیزی نمیدانست.
باز هم با خود در حق این جوان بسیار دعا خیر کردم که خداوند او را و فامیل او را هدایت کند که راه حق و راه کامیابی اصلی را شناخته و به کمک دین کامیاب دنیا و اخرت شوند.
چند نفر دیگر را هم دعوت دادیم و انها را تشویق کردیم که به مسجد بیایند و اکثر انها قبول کرده به مسجد رفتند و بعد به طرف مسجد بر گشتیم.
در بازگشت امیر گفت که استغفار گفته به طرف مسجد بر گردیم و دعا کنیم که یا اللهu این کار بسیار کار بزرگ است و از توان ما بالا است ولی همین چند قدم و چند حرف وکوشش ناچیز ما را تو در بارگاه خود قبول کن و از خطا های ما در گذر.
   به مسجد رسیدیم نزدیک نماز شام بود مانند دیروز بعد از نماز و بیان شام نان شب را خوردیم و بعد نماز خفتن و بعد مکمل مراحل که روز اول انجام داده بودیم امروز هم قدم به قدم عملی شد و در هر لحظه متوجه این بودیم که  باید یک سنت پیامبرs را زنده ساخته و به عمل کردن ان کوشش  کنیم.
از جمله نماز تهجد یک امر حتمی بود که باید همه نماز تهجد و نماز اشراق و نماز حاجات را بخوانند و دعا آفتاب برامد را همه یاد گرفتیم و باید با برامدن افتاب این دعا را میخواندیم  (آلْحَمْدُلِلّهِ الّذىْ اَقَالَنَايَوْمَنَاهذَاْوَلَمْ يُهْلِكُنَا بِذُنُوْبِنَا)‌.
روز سوم تمام ظروف را  پاک نموده و منظم کرده و همه را در یک گوشه گذاشته ودر مشوره نشستیم .
در مشوره که تمام مراحل و فضایل آن را قبلا بیان کردیم دو نفر دیگر برای خدمت تعین شد و ما پول باقی مانده را بدون حساب با خریطه ان به آنها تسلیم نمودیم و وظیفه خدمت کردن ما تمام شد.
روز سوم هم قدم به قدم مانند روز اول با انجام دادن کار های نیک فایده مند وبا اجر و ثواب به پایان رسید و فردا ان یعنی صبح روز چهارم بعد از خواندن نماز اشراق و دو رکعت نماز حاجات همه ما بستره های خود را جمع کرده و ظروف اشپزی را هم جمع کرده و اماده رفتن شدیم . همه ما حلقه نشستیم و امیر صاحب گفت خداوند متعال را سپاس گذار هستیم که ما را توفیق داد که این سه روز را در راه خدا  و در خانه خودش سپری کنیم.
این کار بسیار یک کار بزرگ است که ما نتوانستیم ان را درست انجام بدهیم کمی و نواقص از ما بود.  از خداوند از تمام کمی ها و نواقص و ناتوانیهای خویش طلب مغفرت نمیایم. اگر درست عمل میکردیم و اعمال ما درست و خاص به خداوند و خالی از وسوسه های شیطان میبودحالا باید از این محله کم از کم ۱۰ نفر برای سه روزه همرای ما بیرون میشد معلوم میشود که ما درست عبادت خداوند را نکردیم . باز هم خداوند  ما را ببخشد .
من متوجه گفتار امیر صاحب بودم این سخنان را به خاطر این گفت که ما غرور پیدا نکنیم که ما بهترین کار را به شکل درست انجام دادیم  و ما دانسته شده ایم بلکه نواقص ما را به ما یاد اور شد تا بیشتر شکسته باشیم و در عوض غرور از خداوندطلب هدایت بیشتر و کمک بیشتر را کنیم.
او گفت : حالا که از این مسجد به مرکز میرویم اول مسجد را خوب پاک کرده جاروب میکنیم بعد با پای چپ از دروازه مسجد بیرون شده و دعا بیرون شدن مسجد را میخوانیم که (اَللّهُمَّ اِنِّىْ اَسْئَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ  ) ودو دونفر در یک لین میرویم تا هم در راه باعث بند شدن راه نشویم و هم به نظم رفتن بهتر است و در سمت راست سرک میرویم به طریقه سنت و نظر خود را حفاظت میکنیم و در راه کلمه سوم رامیخوانیم . چیز مضر را از سر راه دور میکنیم و به هر مسلمان سلام میدهیم . این پنج سنت راه رفتن است و بر علاوه در راه چیز های که یاد گرفته ایم به دوست خود تکرار میکنیم . همه ما بیرون شدیم و در راه با یاد الله  ذکر الله تا به مرکز رسیدیم . در مرکز هم نماز تحیته مسجد را خواندیم و نزد  یک  بزرگ مرکز پیش شدیم و همه ما به طور حلقه نشستیم و به حرف های اوگوش دادیم او گفت .
برادر ها بسیار خوشبخت هستید شما که در راه خدا سه روز را سپری کردید بیبینید سه روز بخیر تیر شد اگر در کار دنیا میبودید هم گذشت و حالا که در راه اللهu  بود هم گذشت ولی این سه روز ثواب که شما حاصل کردید و چیز های که اموختید در تمام عمرتان در کار و بار دنیا حاصل کرده نمیتوانستید . یک تکبیر اولا از تمام دنیا و هر چیز که در بین ان است بهتر است . پس شما تنها همین سه روز ۱۵ تکبیر اولا را ثواب حاصل کردید و کسی که در راه اللهu  یک افغانی برای خود مصرف میکند خداوند برایش در عوض یک افغانی ۷۰۰۰۰۰هفت لک اجر میدهد. از هر کدام شما چند افغانی در این سه روز مصرف شده یکی گفت که ۱۵۰ افغانی . او گفت که وعده خداوند حق است ۱۵۰ ضرب هفت لک میشود ۱۰۵۰۰۰۰۰۰ شما کم از کم یک صدو پنج ملیون ثواب کمای کردید . آیا این فایده اخرت کم است با شنیدن این فایده دانستم که چرا بعضی از برادر ها هر کدام شان از پول خود برای همه  میوه می اوردند و دیگر خوراکه می آوردند و بالای همه مصرف میکردند اصلا انها دانسته بودند یک افغانی در راه اللهu مصرف کردن اینقدر ثواب دارد .
بعد از هر کس یک سوال میکرد مثال از یکی سوال میکرد که دعا داخل شدن مسجد را بگواگر جواب میداد هم خوب اگر نمیتوانست هم مهم نبود با این کار خود هم میدید که امیر صاحب زحمت کشیده و یانه هم کسی که جواب میداد و یا نمیداد میفهمید که من چقدر یاد گرفته ام و چقدر اشتباه شد و این دعا را یاد نگرفته ام اگر چه امیر صاحب زحمت کشید ولی من کوشش  نکردم که یاد بگیریم .
از یکی سوال کرد که دوازده اصول را بگو او جواب داد از یکی دعا داخل شدن خانه راپرسید از یکی دعا داخل شدن به تشناب را پرسید از یکی دعا اخیر نان خوردن را پرسید بلاخره از همه یک سوال کرد و بعد دعا کرد و همه را به پایبندی به این دعا ها و پایبندی به آمدن به شب های جمعه در مرکز   و به ادامه دادن سه روزه در هر ماه تشویق کرد و بعد دعا کرد و همه ما از هم خدا حافظی کرده  و به طرف خانه های خود روان شدیم  .
حالا از آن روز چند ماه گذشته است ومن هر شب جمعه به خاطرشنیدن سخنان علما به مرکز رفته و هر ماه سه روز را دراین راه وقف کرده ام .
و الحمدالله در وجود خود  در زندگی خود  و در فامیل خود بسیار تغیرات مفید و ارزشمند را احساس کرده ام و متوجه شده ام .
اول این که درگذشته همیشه با دوستان نا اهل و بی ادب آشنا بودم و در هر ملاقات چند بار پدر و مادرم را دشنام میدادند و من هم به پدر مادر و حتی  به خواهر شان دشنام میدادم بعد با خنده و افتخار با هم احوال پرسی میکردیم. ولی از وقتی که  با جماعت دعوت و تبلیغ اشنا شدم ودر سه روزه ها بار بار این حدیث شریف را (رسول اللهs ارشاد فرمودند . وقتی امت من دنیا را بزرگ پنداشت . هیبت و عظمت اسلام از دلهایشان بیرون می رود و وقتی امر به معروف ونهی ازمنکر را ترک کنند از برکات وحی محروم می گردند  و هرگاه  فحش ودشنام گویی را اختیار کنند  از نظر رحمت اللهu می افتند ) فضایل اعمال صفحه .۷۲۹
 را شنیدم  عادت دشنام دادن را از زبان خود  دور کردم . ورنه قبلا  حتی به سنگ و چوب  زمین و آسمان دشنام میدادم ولی حالا به کمک و یاری خداوند به برکت کار دعوت و تبلیغ این کار بسیار زشت را کنار گذاشته ام و توبه کرده ام و دوستان بد اخلاق خود را همه شان را رها کرده ام البته به کمک خداوند محبت شان آهسته آهسته از قلب ام بیرون شد و محبت من هم از قلب انها بیرون شد و باهم کمتر ملاقات میکنیم و در عوض با حافظان قرآن کریم که در مدرسه مسجد ما درس میخوانند آشنا شده ام و هر کدام شان را مانند برادر خود دوست دارم و از انها چیز خوب یاد میگیرم .
و من در خانه در پهلوی این که هر روز صبح وبعد از نماز خفتن تلاوت قرآن کریم میکنم و تسبیحات مسنونه را یعنی صد بار کلمه سوم را
(‌سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ) ‌و صد بار استغفار و صد بار هم درود شریف را میخوانم بر علاوه هر روز چند دقیقه کتاب فضایل اعمال را گرفته در مقابل همه اعضای فامیل ام چند حدیث شریف را از ان میخوانم که این کار من باعث پیداشدن شوق بیشتر درانجام دادن کار نیک وعمل نیک در قلب خودم وهم در قلب تمام فامیل میشود و به فضل خداوند متعال تاثیرات مثبت آن در فامیل ام نیز پیدا شده است . قبلا پدرم بسیار تندخوی بود و با آمدن از دوکان به خانه دشنام دادن را شروع میکرد و زمین وآسمان را در و دیوار را دشنام  میداد و در هر  سخن اش یک دشنام بود . درست مانند من ولی حالا الحمد الله با شنیدن ایت ها و احادیث بسیار مهربان شده و با من با مادرم خواهران و برادرانم بسیار با مهربانی حرف میزند و دشنام دادن اش بسیار کم شده و با شنیدن اهمیت بسیار زیاد نماز و فرض بودن نماز وبا شنیدن فضایل زیاد نماز که من از کتاب فضایل اعمال برایش بار بار خوانده ام کم کم شوق نماز خواندن درقلب اش زیاد شده و مادرم نیز در نماز خواندن پایبندی میکند وخواهرم که یکسال از من بزرگتر است نیز همیشه با حجاب است و همیشه نماز خود را میخواند.
قبلا من با خواهرم در اموختن لسان انگلیسی رقابت داشتیم ولی حالا الحمدالله با هم در خواندن قرآن کریم و  حفظ کردن آن باهم رقابت داریم . این همه از برکت کار دعوت و تبلیغ است.
خواهران و برادران کوچکم نیز همه شان به طرف ما دیده شوق دین و شوق خواندن قرآن و شوق خواندن نماز در قلب هایشان پیدا شده.
خداوند کامیابی همه انسانها را در دین مبین اسلام گذاشته است ولی انسان کامیابی دنیا و اخرت خود را در کار های دنیا جستجو میکند و کوشش داریم که کار دوکان ما زیادتر شود ما کامیاب میشویم وسایل و اسباب خانه ما جدید شود و رنگ دیوار ودروازه منزل ما جدید باشد و پرده های خانه جدید شود و ما کامیاب میشویم و لباس های جدید و قیمتی داشته باشیم کامیاب میشویم ویا پول زیاد جمع کنیم ما کامیاب میشویم . در حالیکه اگر تمام دنیا از یک نفر باشد ولی دین همرایش نباشد و زندگی خود را به حکم اللهu و به طریقه سنت پیامبرs سپری نکند او ناکام دنیا و آخرت است
و دین هم به آموختن و به زحمت کشیدن ضرورت دارد . بگونه مثال . اگر تمام دوکانهای شهر با تمام مواد آن از یک نفر باشد ولی دروازه های انها همه بسته باشد آن شخص فایده میکند ؟
از این همه سرمایه و این همه دوکانها چی سود که همه ان بسته باشد و هیچ عاید نداشته باشد .
و یا اگر تمام زمین های زراعتی یک منطقه از یک شخص باشد ولی او در آن  زحمت نکشد و کشت نکند آن شخص فایده میکند ؟
معلومدار است که همه زمین های زراعتی او تبدیل به صحرای خشک و خالی شده  و در ان خار میروید .
دین مبین اسلام هم همین گونه است . بهترین کتاب الهی نزد ما است ولی نه در فکر ما نه در قلب ما و نه در زندگی ما بلکه صرف در دستمال پیچیده شده و در رفک های خانه های ما است . بهترین کلمه توحید در نزد ما در سر زبان ما است ولی به آن زحمت نمیکشیم و عمل نمیکینم پس چی فایده .
همیشه در صحتمندی و جانجوری اللهu خود را یاد کنیم زیرا وقتی که همیشه درنعمت اللهu را یادکرده باشیم در رنج و غم وقتی که اللهu را یاد کردیم ملایکه ها در آسمان ها میگویند که یک صدای آشنا است .
ورنه اگر در صحتمندی و در وقت که جوان هستیم غرق در عیش و نوش باشیم و اللهu  را فراموش کنیم و هیچ اللهu  را یاد نکنیم ولی وقتی که پیر و نا توان شدیم انگاه هر قدر دعا کنیم فرشته ها میگویند که یک صدای نا آشنا است یعنی انگاه بسیار مشکل است که دعا قبول شود.
بعضی ها با دیدن گروه جماعت دعوت و تبلیغ چنین فکر میکنند که این گروه آمده که ما را اسلام و دین یاد بدهد و مارا مسلمان بسازد. وبا خود میگویندکه ما از پدر و پدرکلان مسلمان هستیم اینها کدام دین نو را آورده اند و کوشش میکنند که هیچ حرف شان را گوش نکنند. در حالیکه چنین نیست.
جماعت های دعوت و تبلیغ به هر مسجد به این خاطر میروند که این مرحله تمرین کردن است یعنی دوره یاد گرفتن است که اول با برادران مسلمان خود ملاقات ها میکنند از انها کم کم دین را یاد میگیرند و بعضی از احکام دین را به انها یاد میدهند و تمرین میکنند که چگونه دعوت بدهند و یاد میگیرند که چگونه اول دین را در وجود خود و در زندگی خود ودر زندگی  دیگر برادران مسلمان خود  زنده بسازند و هر حکم اللهu را به طریقه سنت پیامبرs در زندگی خود عملی کنند و اول از خود شروع کنند وقتی که خود و تمام مسلمانان به دین خود پایبند شدند آنگاه میتوانند که یک کافر را به دین اسلام دعوت بدهند .
امیر صاحب به ما میگفت که گفتار شما بالای دیگر برادران دیندار که در محله هستند تاثیر زیاد نمیکند بلکه اعمال شما رفتار شما وزندگی شما و اخلاق نیک و برابر به سنت پیامبرs شما و پایبندی بیشتر شما به زنده ساختن هر سنت پیامبرs بیشتر باعث تحریک ایمان انها شده و بیشتر به شما وبه دعوت و تبلیغ محبت پیدا میکنند . حتی کفار هم وقتی که ما به دین مکمل به شکل که حکم اللهu است و به طریقه مکمل سنت پیامبرs زندگی خود را برابر کنیم کفار خود به خود با دیدن زندگی ارام و لذت بخش و آسوده ما به دین رو آورده و مسلمان میشوند .
بعد از چند بار سه روزه رفتن دانستم که درنماز مکمل صد موضوع است که باید بدانیم و  عملی شود تا نماز ما درست شود.
و در وضو بیش از ۳۶ مسایل دارد که انرا هر مومن باید بداند.
 در یکی از تشکیل ها با یک جوان آشنا شدم که همیشه قلم  و کتابچه در دست داشت و هر موضوع را نوشته میکرد و به گفته او تا حالا چندین کتاب نوشته کرده و چاپ شده بود از او در مورد راز موفقیت اش پرسیدم که در چی است او گفت که راز موفقیت من درگمراهی کاکایم است . من تعجب کردم فکر کردم که شاید اشتباه شنیده ام باز تکرار کردم باز هم گفت که راز موفقیت من یکی از آنها در گمراهی کاکایم است پرسیدم که چطور گفت که کاکایم  بسیار ریش سفید است و سن زیاد دارد و احترام اش برای همه ما ضروری است .
ولی او تمام عمر دوکاندار بوده و سواد ندارد  از دوران جوانی با دوستان و (اندیوالان) اشنا شده است که همه آنها پیرو حزب ماویستی بوده اند و این بیسواد بیچاره را وسیله دست خود ساخته و با شستشوی مغزی او را از تعلیم اسلامی دور ساخته و با وجود بی سواد بودنش او را یک ماویست سر سخت ساخته اند و از سادگی او و از قوت بازو و جوانی و موقعیت مهم دوکان او به نفع سیاسی و شخصی خود استفاده ها کرده اند و در اخیر بعد از قربانی های زیادی او باز هم او را رها کرده و همه پی کار خویش رفته اند ولی او هنوز فکر میکند که از اول هم رهبر بوده و حالا هم رهبر است و به گفته خودش که همیشه میگوید ( من همیشه چوپان بودیم هرگز رمه نبودیم ) یعنی اله دست کسی نبودیم در حالی که از رمه هم پاینتر از اواستفاده کرده اند و حالا هم درهرمجلس که نوبت سخن به او میرسد مستقیم بر دین مبین اسلام حمله میکند و با گفتن سخن های غیر اسلامی وتوهین امیز به اسلام باعث رنجش روحی من ودیگر دوستان میشود و اواز این کار خود کمی لذت میبرد  ولی نمیداند که با این کار خود باعث رنجش خداوند و پیامبرش هم شده است اما کسی به احترام ریش سفید اش برایش جواب نمیدهد .
مثال: میگوید که صبح وقت تازه خواب برده بودم که موذن شروع کرد ( ) ( )‌ زدنرا دیوانه ام  کرد. و یا میگوید  من کتاب زیاد خواندیم ولی شکر که کتاب اسلامی و دینی هیچ نخواندیم. و یا  میگوید این مولوی که در روز جمعه در مسجد صحبت میکند  شیطان است کافر است نمیداند که حالا وقت نان چاشت است زیاد گپ نزند دعا کند و بس است و .....
این سخنان او چنان در قلب من تاثیر میکند که کم میماند مانند  بمب انفجار کنم و او هم میداند واز این حالت من لذت میبرد ولی توان جواب دادن به او را نمیداشته باشم به احترام ریش سفیدی او است   بنا مجبورا صبر میکنم و خاموشی اختیار میکنم که این صبر من و این که خشم خود را در قلب خود پنهان میکنم و خداوند متعال همان صبر ام را در قلب ام تبدیل به یک بمب میسازد و آهسته آهسته بزرگ و بزرگ شده و یک روز تبدیل به یک انفجار قوی میشود و انوقت نا خود آگاه قلم در دست میگیرم و از قلب خود نوشته میکنم انقدر نوشته میکنم که تا قلبم کمی آرام میشود وقتی که آرام شدم میبینم که نوشته های من نزدیک است که به یک کتاب در بیاید من هم با کمی کوشش  دیگر آن را تبدیل به کتاب مفید نموده و به کمک خداوند متعال انرا چاپ میکنم که هم مطالب مفید و سودمند دارد و هم موضوع اسلامی است و هم سبب  صدقه جاریه به من میشود.
بنا من با دیدن اشتباه های زندگی  اودرس میگیرم میبینم که او عمر خود زندگی خود را حتی فامیل خود را فدای دوستان ( اندیوالان ) وکاکه ها کرد ولی چیزی حاصل اش نشد و هم دنیا و هم اخرت را نزدیک است که از دست بدهد و او صرف به خاطر جگر خون ساختن چند لحظه من و دیگر دوستان حتی خداوند و پیامبرs را ناراض میسازد ولی  من هم برخلاف او کوشش  میکنم که عمر خود را و بیشتر وقت خود را در مسجد در اموختن قران و احکام دین سپری کنم که هم کامیابی دنیا و کامیابی اخرت است.
با شنیدن این خیلی در فکر شدم و از خداوند برایش دعا کردم که خداوند همه ما را و او را هم هدایت و عمل نیک نصیب کند.
در یک تشکیل دیگر یک برادر  قصه دیگر را کرد که یک مسلمان با دریشی و نیکتایی در طیاره یک تبلیغی را دید که با لباس سنت محمدی به انگلستان میرود از او پرسید که چرا انگلستان میروی ؟  گفت: که برای دعوت دین مبین اسلام پرسید که ایا لسان انگلیسی یاد دارید ؟ گفت: که نی جوان دریشی پوش گفت که وقتی که لسان را نمیدانی ضرور نیست که مصرف کنی و بروی و زحمت بکشی چون کسی لسان تو را نمیداند هیچ فایده ندارد .
برادر تبلیغی در جواب گفت که آیا مردم انگلستان برایت امر کرده اند که باید دریشی بپوشی و نکتایی بزنی؟ گفت: نی گفت :میدانم ولی ماحول انگلستان و محیط انگلستان  بالای تو تاثیر کرده و خودت دریشی پوشیدی و نیکتایی زدی من هم اگر لسان انها را نمیدانم و درست حرف زده نمیتوانم برعکس اقلا با لباس سنتی خود انها را دعوت داده میتوانم . و به کمک خداوند ج حتما اقلا لباس سنتی من بالای چند نفر تاثیر خواهد گذاشت و انها خود به خود به اسلام روی خواهند اورد .
ای خواننده عزیز این بود یک سیر و یک مرور بر سه روزه رفتن همرای گروه جماعت دعوت و تبلیغ که من بنده حقیر گوشه کمی از ان را برایتان یاد اور شدم ورنه اگر اللهu کمک تان کند و خود شما سه روز را با جماعت دعوت و تبلیغ سپری کنید  کار های نیک و دینی بیشتری را شاهد خواهید بود که من ناتوان از درک و از یاد اوری ان عاجز مانده ام و از شما خواننده گان محترم ارزو دارم که حالا که کمی معلومات در مورد این جماعت برایتان بیان شد پس باید کوشش  کنیم که اگر به این جماعت ها رفته نتوانستیم اقلا صفت و خوبی انها را با دیگر برادران مسلمان خود یاد اور شویم که تا به این طریق ذهن دیگر مسلمانان که هنوز از این گروه هیچ معلومات نداردند روشن شده و انها هم بدانند که برای اموختن دین و برای خدمت به دین  با وجود راه های زیاد یکی هم جماعت دعوت و تبلیغ است .
در اخیر باز هم عجز و نا توانی خویش را اقرار کرده و در صورت هر گونه اشتباه در املا و انشا و دیگر موضوعات  کتاب دست داشته تان لطف نموده در عوض انگشت انتقاد  دست کمک و همکاری را با بنده دراز کرده و من را کمک و یاری رسانید.
 بقلم
محمد احسان . مهیا







1 comment: